اهمیت لغت در یادگیری انگلیسی : دانش لغوی یکی از مهم ترین عواملی است که سطح یک زبان آموز را مشخص میکند. بسیاری از دوستانی که دانش زبانی نسبتاً خوبی دارند، اهمیت یادگیری لغت را زیر سؤال میبرند و دلیلی که ارائه میدهند این است: “مهم یادگیری ساختار زبان است و زمانی که ساختارها در ذهن شکل گرفت و تثبیت شد، به راحتی میتوان کلمات را یاد گرفت و در آن ساختارها جایگزین کرد.”
این منطق کاملاً نادرست است و با این روش مشکلات زیادی برای زبان آموز پیش میاید. اولین مشکلی که ایجاد میشود این است که در شکل افراطی، این شیوه یادگیری ممکن است به همان روشی ختم بشود که به صورت سنتی در مورد زبان عربی در مدارس اجرا شده است و نتایج کاملاً ناامیدکننده بوده است (البته درگذشته های نه چندان دور، مشابه همین روش در کشورهای غربی در مورد زبان لاتین، که یک زبان مرده است، هم در پیش گرفته شد و نتایج مشابهی هم در پی داشت).
به عبارت دیگر، ممکن است قسمت عمده تمرکز ما بر یادگیری گرامر معطوف شود و نتیجه عکس از این کار بگیریم. دومین مشکل این است که بسیاری از کلمات را نمیتوان از گرامر و دستور زبان منفک کرد. به عنوان مثال، آیا میتوان فرق بین “say” و “tell” را با نکات گرامری توضیح داد؟ به مثال های زیر دقت کنید تا منظورم مشخص تر شود:
واضح است که بدون یاد گرفتن این دو کلمه، نمیتوانید قواعد آن را یاد بگیرید. تعدادی کلمات دیگر نیز هستند که شبیه این دو کلمه در جمله “رفتار میکنند”، اما آیا کار درستی است که برای هر دسته از کلمات یک قاعده دستوری یاد بگیرید؟ مسلماً این کار اشتباه است چون مجبور خواهید شد لیست های مختلف و قواعد دستوری بی شماری را حفظ کنید.
شاید فکر کنید مثال بالا یک استثناء است و به صورت کلی میتوان دستور زبان را از کلمات تفکیک کرد، اما اکثریت کلمات خواص دستوری خاصی را با خود یدک میکشند و بدون یادگرفتن آن کلمات، نمیتوانید نکات گرامری مربوطه را یاد بگیرید یا اگر هم یاد بگیرید، زمان صحبت کردن یا حتی نوشتن، دچار اشتباهات متعددی خواهید شد. علت عمده این قضیه هم این است که تعداد این قواعد دستوری بعد از مدت کوتاهی بسیار بسیار زیاد خواهد شد، و باید توجه کرد که ذهن آدمی عملکرد جالبی در ذخیره و بازیابی قواعد و الگوریتم ها ندارد.
مثال زیر نمونه ای است از اشتباهات رایج بین زبان آموزان پیشرفته و مدرسان زبان انگلیسی و حتی بین کسانی که سالها در محیط انگلیسی زبان زندگی کرده اند:
مشکل از کجاست؟ مشکل این است که این افراد قاعده کلی “فاعل + فعل + مفعول + to + فعل” را (که در بسیاری از موارد درست عمل میکند) استفاده میکنند، بدون توجه به قواعد ثانوی دیگری که در مورد افعالی مشابه suggest یاد گرفته اند. اگر این افراد به جای یادگیری نکات دستوری و استثنائات آنها، هر فعل را با ویژگی های خاص آن فعل یاد گرفته بودند، این مشکل ایجاد نمیشد. این موضوع اهمیت لغت در یادگیری انگلیسی را نشان میدهد.
بنابراین، بهترین راه حل این است که به جای استفاده از قواعد کلی و به خاطر سپردن تمامی استثنائات، کلمات را با خواص دستوری خاص خود یاد بگیرید و با این کار، گرامر شما در مدت کوتاهی خیلی پیشرفته تر از آن چیزی خواهد شد که فکر میکنید و احتمالاً هم متوجه نباشید که دارید گرامر یاد میگیرید!
البته یادگیری قواعد کلی قطعاً مفید خواهد بود، و منظور من فقط این است که سعی نکنید برای هر چیز کوچکی، یک قاعده دستوری یاد بگیرید. به عبارت دیگر، به جای اینکه مثلاً تمامی افعالی که با to استفاده میشوند و تمامی افعالی را که با ing- استفاده میشوند را لیست کنید و هر روز آنها را مرور کنید (به این امید که موقع صحبت کردن، آنها را درست بکار خواهید برد)، هر فعل را با تمامی خواص دستوری اش در یک جمله به خاطر بسپارید و “موسیقی” خاص آن فعل را به مرور زمان یاد بگیرید؛ درست است که پیشرفت اولیه شما کند به نظر خواهد آمد، ولی نتیجه نهایی بسیار بهتر خواهد بود.
جالب است بدانید بر اساس تحقیقات، در هنگام صحبت کردن و نوشتن، افراد (مگر در موارد بسیار معدود) از همین “موسیقی” کلمات و عبارات استفاده میکنند، نه از قواعد دستوری ریز و درشت. پیشنهاد من این است که برای تقویت دانش گرامری خود، حداقل 80 درصد زمان خود را صرف یادگیری ویژگی های خاص کلمات بکنید و تنها 20 درصد از وقت خود را بر روی یادگیری قواعد گرامری صرف کنید.
برای نکات مربوط به فعال سازی لغات خود، به این نوشته مراجعه کنید.