آموزش زبان انگلیسی از صفر
از اشتباهاتی که مانع یادگیری زبان می شوند دوری کنید!
به قلم:
احسن پاشازاده (دکتری آموزش زبان انگلیسی)
این راهنما که به تشریح آموزش زبان انگلیسی از صفر به صورت خودآموز و کلاسی می پردازد، توسط دارالترجمه شهرک غرب و سعادت آباد به شماره پروانه 861 تهیه شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفته است. با مطالعه "آموزش زبان انگلیسی از صفر" قادر خواهید بود از میان انبوه توصیه های علمی و غیرعلمی، به راحتی توصیه های کاربردی مناسب را انتخاب کنید و سردرگم نشوید.
مقدمه
تصور کنید چشم های شما را بسته اند و در خانه ای متروکه در تاریکی مطلق رهایتان کرده اند. سعی میکنید بفهمید کجا هستید. به آرامی شروع به حرکت میکنید و با دستان خود در و دیوار خانه را لمس میکنید تا درک درستی از موقعیت خود داشته باشید. شاید پایتان به میز برخورد کند، شاید یک شیء داغ دستتان را بسوزاند، شاید از پله ها بیافتید، شاید به درون چاهی سقوط کنید، شاید…. ترسناک است، دلهره آور است. نیست؟
یادگیری زبان خارجی (مخصوصاً اگر به روش خودآموز باشد)، بی شباهت به این شرایط نیست. نمیدانید از کجا باید شروع کنید، با چه کتابی تمرین کنید، از کدام فرهنگ لغت استفاده کنید، به حرف چه کسی اعتماد کنید،…. هر کس یک چیزی میگوید، و شما کاملاً سردرگم هستید.
حتی وقتی دل را به دریا میزنید و به یک نفر اعتماد میکنید و روش او را در پیش میگیرید، در شروع کار، همه چیز گنگ و نامفهوم است. همه چیز پیچیده و بی منطق است. بعد از روزها و شاید هفته ها تلاش بیثمر، یادگیری را به حالت تعلیق درمیاورید و نهایتاً آن را به کلی رها میکنید چون احساس میکنید، این کار نشدنی است یا ارزش این همه تلاش را ندارد. در این کتاب، هدف من این است که به شما کمک کنم چراغی روشن کنید و راه خود را پیدا کنید؛ هدف من این است که در دام یأس و ناامیدی نیافتید؛ هدف من این است که کمک کنم از اشتاباهات و روش های رایجی که شکست را تضمین میکنند اجتناب کنید.
شاید تا به حال چندین بار تصمیم گرفته اید زبان انگلیسی را در خانه یاد بگیرید. شاید حتی کلاسهای مختلف زبان را هم امتحان کرده اید. شاید این تجربه های ناموفق در منزل و در کلاس های زبان مدرسه و یا دانشگاه، به اندازه ای شما را فرسوده و بدبین کرده اند که از خود میپرسید: آیا اصلاً یادگیری زبان خارجی در این سن امکان پذیر است؟!
همه چیز گنگ و نامفهوم!
دوازده ساله بودم که برای اولین بار تصمیم گرفتم انگلیسی یاد بگیرم و تنها چیزی که از انگلیسی بلد بودم حروف الفبا بود. اواسط دهه هفتاد بود و به دلیل مشکلات مالی خانواده، توان خرید کتاب های آموزش زبان مناسب را نداشتم. بالاخره، از اقتصاد بعد از جنگ انتظار زیادی نباید داشت.
برادر بزرگترم یک فرهنگ لغت آکسفورد (برای زبان آموزان مبتدی) و یک کتاب دستور زبان قدیمی که به فارسی نوشته شده بود، در قفسه کتاب هایش داشت و من با آنها کارم را شروع کردم. هر روز چند کلمه ساده را در فرهنگ لغت آکسفورد چک میکردم و تعریف انگلیسی آنها را در دفتری که به این منظور اختصاص داده بودم، مینوشتم و اگر در تعاریف لغات، به کلمات جدیدی برمیخوردم، دوباره تعریف انگلیسی آنها را هم یادداشت میکردم. بعضی روزها خوب بود و بعضی روزها بد و یأس آور، اما کار خودم را ادامه دادم.
بعد از حدود یک ماه که دیگر در تعاریف لغات به کلمه ای ناآشنا برخورد نمیکردم و احساس میکردم دانش زبانی ام حسابی تقویت شده است، تصمیم گرفتم با پولی که پس انداز کرده بودم، یک کتاب انگلیسی دست دوم بخرم و بیشتر تمرین کنم. به بازار رفتم و از یک دست فروش، کتابی خریدم که تعداد صفحاتش بیشتر از همه بود و قیمتش هم پایینتر بود. با خودم عهد کردم که حتماً بعد از یکی دو سال بتوانم آن کتاب را به راحتی بخوانم و بفهمم.
هر روز سعی میکردم چند خط از آن کتاب را بخوانم و کلمات جدید آن را در فرهنگ لغت آکسفورد چک کنم و در دفتر لغتم بنویسم. اما مشکلی که پیش آمد این بود که اکثر کلمات کتاب در فرهنگ لغت نبود: ظاهراً کتاب به قدری فنی و پیچیده بود که برای فهم آن، فرهنگ لغت پیشرفته تری لازم داشتم. بعد از چند روز تلاش، نهایتاً خسته شدم و تصمیم گرفتم آن کتاب را کنار بگذارم و با کتاب های ساده تری تمرین کنم.
سال ها گذشت و دانش زبانی من بیشتر و بیشتر شد و به خاطر انگلیسی خوبم، بین بچه های مدرسه حسابی معروف شدم. یک روز یاد کتاب دست دومی افتادم که سال ها پیش تهیه کرده بودم. با اعتماد به نفس کامل، به سراغ قفسه کتاب برادرم رفتم، کتاب را بیرون کشیدم، گرد و خاک آن را با دستمال گرفتم و شروع به خواندن کردم. چند کلمه که خواندم تازه متوجه شدم مشکل از کجا بود که من نمی توانستم مطالب آن کتاب را بفهمم: کتاب به زبان انگلیسی نوشته نشده بود!
هدف صرفاً تعریف خاطره ای از شروع یادگیری زبان انگلیسی نیست: نکته مهم ماجرا این است که تصویر اولیه من از زبان انگلیسی به قدری نامشخص و تار بود که حتی قادر نبودم آن را از زبان های دیگر اروپایی تشخیص دهم و این یک مرحله سخت و سردرگم کننده از یادگیری زبان است که باید طی شود.
درباره نویسنده
من “احسن پاشازاده”، فارغ التحصیل دوره دکتری در رشته آموزش زبان انگلیسی از دانشگاه تهران هستم و در این کتاب سعی میکنم تا مشکلات و راهکارهای یادگیری زبان انگلیسی را تشریح کنم. به عنوان کسی که انگلیسی را بدون شرکت در کلاس زبان یاد گرفتم، قصد دارم تجربیات یادگیری و تدریس زبان خودم را همراه با دانش آکادمیکی که از طریق تحصیلات دانشگاهی به دست آورده ام به اشتراک بگذارم.
سعی من بر این خواهد بود که از زبان پیچیده و علمی استفاده نکنم و درعین حال، ادعایی نخواهم کرد که با مطالعات علمی معتبر در تضاد باشد. نکاتی که در این نوشته خواهم آورد، نکاتی هستند که آرزو داشتم زمان یادگیری زبان به من گوشزد میشد تا از اشتباهات بزرگی که در زمینه فراگیری زبان انگلیسی مرتکب شدم، جلوگیری کنم.
اعتقاد راسخ و عمیق من این است که بزرگ ترین مانع یادگیری زبان را میتوان به باورهای اشتباه و محدودکننده در مورد ماهیت زبان و نحوهی فراگیری آن، نسبت داد. این باورهای نادرست منجر به اتخاذ استراتژی های اشتباه می شوند و یادگیری زبان انگلیسی و هر زبان خارجی دیگر را سخت و شاید غیرممکن می کنند. مثلاً اگر فکر میکنید با کتاب گرامر یا با حفظ کردن لیست پرکاربردترین لغات انگلیسی میتوانید زبان یاد بگیرید، سخت در اشتباهید. در عمل، شانس شما برای یادگیری زبان صفر خواهد بود.
بنابراین، در قسمت های مختلف این کتاب سعی خواهم کرد پیش از هر کاری، این باورهای رایج اما اشتباه را که مانع یادگیری مؤثر زبان انگلیسی میشوند به چالش بکشم و باورهای بهتر و علمی تری را به شما پیشنهاد کنم. و نهایتاً، راهکارهای کاربردی و عملی یادگیری زبان را با جزئیات ارائه خواهم کرد تا بتوانید بر غول ترسناک یادگیری زبان غلبه کنید.
یادگیری زبان انگلیسی در منزل
“چگونه زبان انگلیسی را در خانه یاد بگیرم؟” تقریباً هر چند روز یکبار، این سؤال از من پرسیده میشود. و سالها جواب من این بود که بهتر است از روش خودآموز صرفنظر کنید و در کلاس زبان ثبتنام کنید. شاید به این صورت از مسئولیت اخلاقی جواب دادن به آنها شانه خالی میکردم، چون توضیح راه و چاه کار، بسیار زمانبر است و توصیههای مختصر ممکن است مضر هم باشند. واقعیت این است که بسیاری از افراد وقت یا توانایی مالی کافی برای شرکت در کلاسهای زبان را ندارند و حتی زبانآموزان کلاسی هم به هیچ عنوان از یادگیری در منزل بینیاز نیستند، پس نمیتوان این نیازها را نادیده گرفت.
نهایتاً، تصمیم گرفتم اطلاعات و تجربیات خودم را بنویسم و در دسترس عموم قرار بدهم. قبل از شروع کار، جستجویی در اینترنت انجام دادم تا ببینم آیا کسی قبل از من دغدغه مشابهی داشته و مطلبی نوشته است یا نه. سایتها و وبلاگهای مختلفی را پیدا کردم که پیشنهادات کلی یا جزئیای مطرح کرده بودند، اما اکثر این پیشنهادات خیلی پراکنده (و حتی متناقض) بودند و پیوند دادن آنها برای خود من خیلی سخت بود.
در بسیاری از موارد، پیشنهادات غیرعلمی و غیراصولی بودند و برای بازاریابی و فروش نرمافزار یا کتاب خاصی ارائه شده بودند. بعضی از سایتها و وبلاگها هم ملغمهای از پیشنهادات خوب و بد را یکجا ارائه کرده بودند. خیلی از وبسایتها ادعا کرده بودند که با پیشرفت تکنولوژی، دیگر نیازی نیست وقت خود برای رفت و آمد به مؤسسات آموزش زبان تلف کرد و میتوان با نرمافزارهای آموزش زبان که توسط متخصصین طراحی میشوند، در خانه خیلی سریعتر و راحتتر به هدف خود رسید. در قسمتهای بعدی، توضیح خواهم داد که تکیه بر نرمافزارهای خودآموز بهعنوان منبع اصلی برای یادگیری زبان، تقریباً در صد درصد موارد نتیجهی مثبتی در طولانیمدت نخواهد داشت.
در همینجا، باید تأکید کنم که همیشه باید گزینهی اولتان یادگیری کلاسی زبان انگلیسی باشد و اگر امکان آن برای شما وجود ندارد، به روش خودآموز تکیه کنید. اگر میتوانید در کلاسهای زبان شرکت کنید، بهتر است ثبتنام کنید و علاوه بر یادگیری در خانه، از محیط کلاسی نیز استفاده کنید؛ اگرچه در برخی موارد، کلاسهای زبان ممکن است بار آموزشی خاصی نداشته باشند، اما به لحاظ انگیزشی و محیط تعاملی ارجحتر از روش خودآموز هستند. بااینوجود، حتی در صورت شرکت در کلاس زبان، باید روش خودآموز را با یادگیری کلاسی زبان ترکیب کنید و نمیتوانید به کلاسهای زبان اکتفا کنید چون بر اساس تجربهی من، بیشتر از هشتاد درصد دانش زبانی شما، نهایتاً از طریق تلاش و مطالعه شخصی کسب خواهد شد.
دلایل عدم توفیق در یادگیری زبان
وقتی دلایل عدم موفقیت در یادگیری زبان را جویا میشویم، گاهاً به جوابهایی مشابه اراده ضعیف و استعداد کم زبانی میرسیم. درست است که اراده و استعداد در یادگیری زبان میتوانند دخیل باشند، اما مشکل اینجاست که اولاً کنترل زیادی روی این دو فاکتور نداریم و نمیتوانیم آنها را بهآسانی تغییر دهیم و دوماً، همانطور که توضیح خواهم داد، نقش این دو عامل بسیار محدودتر از آن چیزی است که تصور میشود. عوامل عمده عدم توفیق در یادگیری زبان شامل موارد زیر است که به تفکیک توضیح خواهم داد:
الف) عدم اتخاذ تصمیم جدی و شروع یادگیری
- نیمهکاره رها کردن روند یادگیری
پ) روشهای اشتباه یادگیری
- انتظارات بالا و سرخوردگی در مراحل اولیه
1- عدم اتخاذ تصمیم جدی و شروع یادگیری
شاید به نظر خنده دار بیاید، ولی به عقیده من، اولین مشکل در آموزش زبان عدم وجود تصمیم جدی برای شروع یادگیری است و تصور این است که فردا (یا هفته بعد یا ماه بعد) وقت بهتری برای شروع است. بهتر است همین الآن تصمیم بگیرید و مقدمات یادگیری خود را مهیا کنید تا بتوانید با یک شروع خوب به هدف خود برسید. حالا می پرسید چطور یادگیری انگلیسی را شروع کنم؟ چطور این بار مطمئن شوم تصمیمم به روز یا هفته بعد موکول نمی شود؟
در فیزیک مبحثی هست تحت عنوان اینرسی (inertia) : جسمی که در حال حرکت و یا سکون است، تمایل دارد در همان حالت اولیه بماند مگر اینکه نیروی خارجی به آن وارد شود. همین موضوع در مورد حالات روان شناختی نیز صدق میکند. اگر شما عادت دارید هر روز کتاب زبان تان را نادیده بگیرید و یادگیری زبان را به تعویق بیاندازید، کتاب زبان شما در همان قفسه کتاب خواهد ماند و شما هیچ وقت زبان یاد نمیگیرید، مگر اینکه یک تصمیم جدی بگیرید و بر اینرسی سکون خود غلبه کنید.
تعدادی راهکار عملی وجود دارد که میتوانید امتحان کنید و یک بار و برای همیشه بر مشکل یادگیری خود غلبه کنید. لازم نیست از همان ابتدا سعی کنید روزی چند ساعت وقت صرف کنید و مثلاً روزی صد کلمه جدید یاد بگیرید. کافی است کوچک ترین قدم اولیه را بردارید. مثلاً، اگر کتاب زبان شما داخل قفسه کتاب است، آن را کنار تخت خود قرار دهید. یا اگر کتاب ندارید، اولین قدم این است که کتاب را تهیه کنید. یادتان باشد که هر کاری اگر به قسمت های قابل انجام تقسیم شود، شما از عهده آن برخواهید آمد.
یک مثال از زندگی شخصی خودم نکته را روشن تر خواهد کرد. حدود یک سال پیش، شرکتی که از آن اشتراک اینترنت خریده ام در محاسبه میزان ترافیک مصرف شده اشتباه کرده بود. تنها کاری که باید میکردم این بود که باید زنگ میزدم و مشکل را گزارش میکردم، اما چند ماه گذشت و من زنگ نزدم. دلیلش هم ساده بود: اول باید شماره تلفن امور مشترکین شرکت و نام کاربری و رمزی که انتخاب کرده بودم را پیدا میکردم (و همه این اطلاعات داخل یک پوشه در کمدم بود). یک شب پوشه را از داخل کمد درآوردم و کنار تلفن خانه قرار دادم. نتیجه اش این بود که صبح روز بعد زنگ زدم و مشکل حل شد!
شاید فکر کنید من بیش از حد تنبل هستم، ولی این موضوع اگرچه بسیار ساده و ابتدایی به نظر می آید، در زمینه های مختلف، از بازاریابی گرفته تا پزشکی و ورزش و موارد دیگر، به دفعات و در فرهنگ های مختلف اثبات شده است و ارتباطی به تنبلی ندارد. مثلاً اثبات شده است که در یک سوپرمارکت، اقلامی که در سطح تقریبی دید افراد قرار دارند، بیشتر از اقلامی که در قفسه های پایین یا بالا قرار گرفته اند فروش میروند، حتی اگر کیفیتشان پایین تر و قیمتشان بالاتر باشد! مثال دیگر اینکه زنگ پیش فرض گوشی های نوکیا، باوجود اینکه بر اساس نتایج اسکن مغز، بسیار آزاردهنده است، بیش از هشتاد میلیون نفر از کاربران در سطح دنیا (یعنی بیش از 20 درصد) از همین زنگ پیش فرض استفاده میکنند! (این تحقیق چند سال قبل انجام شده است)
نتیجه ای که میخواهم بگیرم این است که اگر در استارت زدن دچار مشکل هستید، شاید مشکل این باشد که برای شروع کار قدم نسبتاً سختی را برای خود تعریف کرده اید. شاید قدم اولی که تعریف کرده اید این باشد: “روز پنجشنبه، قبل از اینکه کتاب فروشی ها تعطیل کنند، خودم را سریع از محل کار به میدان انقلاب میرسانم، از کتاب فروشی ها درخواست میکنم بهترین کتاب آموزش زبان را به من معرفی کنند، کتاب را میخرم، و از روز جمعه صبح روزی یک فصل را میخوانم. در ضمن، روزی یک ساعت هم به اخبار انگلیسی گوش میدهم تا مهارت شنیداری ام تقویت شود.”
ناگفته پیداست که این هدف از همان اول، شکست و سرخوردگی را تضمین کرده است! چنین هدفی انرژی اولیه برای غلبه بر “اینرسی” را بسیار بالا میبرد و احتمال به تعویق انداختن پی درپی را افزایش میدهد. یادتان باشد که شروع کردن خیلی مهم است و اگر شروع موفقی داشتید، میتوانید در ادامه برای خود اهداف سخت تری تعریف کنید.
یک شروع خوب تضمین کننده ادامه راه یادگیری زبان انگلیسی است. به همین صورت، یک شروع بد احتمال شکست را بسیار بالا میبرد. اگر یادگیری را با یک لیست لغت یا یک کتاب گرامر شروع کنید، می توانید مطمئن باشید تلاشتان محکوم به شکست است. لازم است قبل از شروع، با یک مشاور ذی صلاح صحبت کنید یا در مورد اصول پایه ای یادگیری زبان مطالعه کنید. اشتباهات قبلی خود را در تلاش بعدی برای یادگیری تکرار نکنید. برای یک شروع قدرتمند، به نکات زیر دقت کنید:
الف) نکات یادگیری زبان برای اشخاص پرمشغله!
برای اینکه بتوانید یادگیری خود را با قدرت شروع کنید و ادامه دهید، لازم است یکی دو کار کم اهمیتی را که در روز وقت شما را میگیرند، کنار بگذارید و زمان به وجود آمده را صرف یادگیری کنید. باید مدیریت زمان داشته باشید. در غیر این صورت، احتمال اینکه بتوانید در میان عادت های قبلی خود که تمام وقت شما را در طول روز پر میکنند، فضای لازم برای یک عادت جدید ایجاد کنید، خیلی پایین خواهد بود.
با توجه به عمق و قدرت عادت های قبلی، طبیعتاً کشش شدیدی وجود خواهد داشت که همان کارهای همیشگی را تکرار کنید و فضا و زمانی برای ایجاد عادت جدید وجود نخواهد داشت.
اگر روزی چندین ساعت را صرف خواندن اخبار فارسی میکنید، بهتر است این کار را متوقف کنید: با یک جستجوی ساده، چندین افزونه کم حجم و ساده پیدا خواهید کرد که میتوانید با استفاده از آنها، سایتهای خبری را برای خود غیرقابل دسترس کنید یا زمان دسترسی را محدود کنید.
این کار به تقویت احساسات مثبت شما هم کمک خواهد کرد چون اساساً خبر خوب خیلی کمتر از خبر بد توجه جلب میکند و رسانهها با آگاهی از این مسئله و برای جلب مخاطبان بیشتر، همیشه اخبار بد منتشر میکنند.
اگر زیاد تلویزیون تماشا میکنید، هر بار بعد از خاموش کردن تلویزیون، باطری های کنترل را درآورید و آنها را بالای یخچال بگذارید. اگر ایمیل، فیس بوک، اینستاگرام، یا تلگرام خود را هر لحظه چک میکنید، از اکانت خود خارج شوید و گزینه های مربوط به ورود اتوماتیک نام کاربری و پسورد را غیرفعال کنید تا مجبور شوید بار بعدی به صورت دستی آنها را وارد کنید.
به شما اطمینان میدهم که با همین کارهای ساده، راندمان و کارایی تان بسیار بیشتر از قبل خواهد شد و از اتلاف وقت بی مورد، تا حد زیادی جلوگیری خواهید کرد. با تهیه یک لیست ساده از فعالیت های روزانه خود، به این نتیجه خواهید رسید که اساساً سرتان آنقدرها هم که فکر میکنید شلوغ نیست.
ب) اهداف خود را مخفی کنید!
معمولاً اهداف خود را پیش از اینکه قدمی در جهت رسیدن به آن اهداف برداشته باشیم، با دوستان و اطرافیان خود در میان میگذاریم. شاید امیدواریم کمکی از دست کسی بربیاید. شاید دوست داریم اطرافیان به ما انگیزه بدهند. شاید میخواهیم با اعلام کردن اهداف مان، خود را به صورت علنی متعهد به آن اهداف نماییم، طوری که نتوانیم به سادگی پا پس بکشیم. کار درست هم همین است. نیست؟ اصلاً چرا باید اهداف خود را مخفی کنیم؟
بر اساس یافته های علمی، زمانی که اهداف خود را به صورت علنی به تمامی اطرافیان خود اعلام میکنید، احتمال رسیدن به آن اهداف کمتر میشود! چرا باید این طور باشد؟ توضیحی که برای این موضوع عجیب ارائه شده است این است که معمولاً یکی از دلایل ایجاد تغییر مثبت در زندگی افراد، جلب نظر و تحسین دیگران است. اگر هدف خود را اعلام کنید، تا حدی این جلب توجه اتفاق میافتد و انگیزه شما برای ادامه مسیر کمتر میشود.
توضیح دیگری که ارائه شده است این است که وقتی هدف خود را اعلام میکنیم، بعضی از اطرافیان در مورد مشکلات رسیدن به آن هدف هشدار میدهند و میگویند ممکن است هدف عملی نباشد. در واقع، در ابتدای مسیر، حتی کوچکترین بازخورد منفی میتواند شما را از رسیدن به هدف نهایی بازدارد.
پس حالا که میدانیم چرا باید اهداف خود را مخفی کنیم، قبل از شروع یادگیری زبان انگلیسی، سعی کنید همکاران و اطرافیان خود را در جریان هدف خود برای یادگیری زبان قرار ندهید و در پایان کار، با نتیجه ای که تلاش هایتان به بار آورده است، آنها را متعجب کنید!
به جای اعلام هدف خود برای یادگیری زبان، تمام انگیزه هایی که برای یادگیری زبان انگلیسی دارید و تمامی امتیازاتی که از این طریق به دست خواهید آورد، را روی کاغذ بنویسید و هر زمان احساس کردید فشار اولیه یادگیری دارد انگیزه شما را سست میکند، به این لیست مراجعه کنید.
پ) شروع یادگیری زبان، چالش 30 روزه
حتماً سعی کنید، مراحل حساس اولیه را با انرژی و انگیزه بالا طی کنید. برای اطمینان از این کار، پیشنهاد میکنم در مرحله شروع یادگیری زبان، چالش 30 روزه برای خود تعریف کنید و تحت هیچ شرایطی، اجازه ندهید در آن 30 روز، وقفه بیش از یک روز در یادگیری شما اتفاق بیافتد.
حتی اگر روز خاصی سرتان کاملاً شلوغ است و تنها 5 دقیقه وقت دارید، همان 5 دقیقه را صرف یادگیری یکی دو لغت جدید بکنید یا حداقل یک پاراگراف جدید بخوانید تا روند یادگیری شما قطع نشود.
هر روز 40 تا 60 دقیقه زمان صرف یادگیری کنید: بهتر است مطالعه خود را به همین مدت زمان کوتاه در روز محدود کنید چون در مراحل اولیه، احساس فشار زیادی خواهید کرد.
در انتهای 30 روز، رشته عادت مطالعه شما تا حدی ضخیم و محکم خواهد شد و احتمال انصراف از استمرار یادگیری کمتر خواهد بود. وقتی از این مرحله عبور کنید، یادگیری با لذت نسبی همراه خواهد بود و این احساس ادامه راه را هموار خواهد کرد.
پس هدف این چالش 30 روزه این است که دانش زبانی شما به اندازه ای پیشرفت کند که بتوانید از مرحله نه چندان خوشایند اولیه عبور کنید و از ادامه دادن یادگیری زبان انگلیسی لذت ببرید.
در زمینه ریزش زبان آموزان در سطوح مختلف یادگیری، آمار دقیقی وجود ندارد، اما بر اساس تجربه شخصی و مطالعات بنده، ریزش ها بیشتر در سطوح پایین اتفاق می افتند.
یعنی ممکن است کلاس سطح 1 در یک آموزشگاه با 20 زبان آموز تشکیل شود ولی برای شروع سطح 2، تنها 7 نفر از آن بیست نفر ثبت نام کنند. درحالی که این ریزش در سطوح بالاتر، کمتر اتفاق میافتد.
اهمیت این قضیه در آن است که اگر شما بتوانید مراحل اولیه یادگیری را طی کنید، احتمال استمرار یادگیری با گذشت زمان، بیشتر و بیشتر خواهد شد چون اساساً در مراحل اولیه یادگیری، شما باید به اراده خود تکیه کنید، اما در ادامه راه، لذت یادگیری و عادت مطالعه منظم، شما را از تکیه به قدرت اراده خود بی نیاز خواهد کرد.
2- نیمهکاره رها کردن یادگیری
شاید بارها تلاش کرده اید زبان انگلیسی را یاد بگیرید، اما به نتیجه مثبت و ملموسی نرسیده اید. سوال این است که مشکل از کجاست؟ بزرگترین مشکل در یادگیری زبان چیست؟ چرا در زمینه یادگیری زبان، تعداد افراد موفق خیلی کمتر از افراد ناموفق است؟
مهمترین مشکلی که مانع پیشرفت دانش زبانی میشود، عدم استمرار در یادگیری است. در صورت استمرار، میتوان بر تمامی مشکلات یادگیری زبان خارجی غلبه کرد، حتی اگر روش درست برای یادگیری را انتخاب نکرده باشیم، کم استعداد باشیم، منابع خوبی نداشته باشیم، یا وقت مان محدود باشد.
موضوع استمرار در روش خودآموز بسیار مهمتر از یادگیری کلاسی زبان است، به این دلیل که صرف حضور سر کلاس و جلو رفتن با برنامه کلاس های زبان، تا حدی (تأکید میکنم، تا حدی) مشکل استمرار را مرتفع میکند.
بر اساس تحقیقات انجام شده، استفاده از نرم افزارها و کتاب های درسی آموزش زبان تقریباً در 100 درصد موارد، به شکست منتهی میشود و به یادگیری زبان دوم منجر نمیشود؛ حتی مراحل اولیه یادگیری هم طی نمیشود و تقریباً تمامی زبان آموزان یادگیری را در همان مراحل ابتدایی رها میکنند. اشاره به تعدادی از تحقیقات خالی از لطف نیست:
یکی از تحقیقاتی که در مورد نرم افزارهای خودآموز معروف و پرطرفدار “Rosetta Stone” و “Tell Me More” انجام شده است، نشان میدهد که از 322 نفری که این نرم افزارها را تهیه کردند، تنها 5 نفر از سطح اول عبور کردند و بقیه یادگیری را نیمه کاره رها کردند.
با توجه به این نکته که این نرم افزارها از 5-10 سطح مختلف تشکیل شدهاند، میتوان نتیجه گرفت کمتر از 2 درصد از زبان آموزانی که از این نرم افزاها (یا نرم افزارهای مشابه) برای یادگیری زبان استفاده میکنند، نهایتاً از سطح مبتدی عبور میکنند. در ادامه، چه بسا همین تعداد کم باقی مانده نیز از ادامه یادگیری منصرف شوند.
بر اساس تحقیقی دیگر، زبان آموزانی که خارج از محیط کلاسی به یادگیری زبان خارجی میپردازند، تنها 16 درصد از صفحات ابتدایی کتابهای درسی آموزش زبان را مطالعه میکنند و سپس از ادامه کار منصرف میشوند. نکته این است که با تکیه بر کتابها و نرم افزارهای خودآموز درسی به عنوان منابع اصلی یادگیری، تا حد زیادی شکست خود را تضمین میکنید.
با توجه به این آمار ناامیدکننده، نباید از عدم توفیق زبان آموزان در یادگیری تعجب کرد، مخصوصاً به این دلیل که اکثر افراد به روش خودآموز رو می آورند و از اهمیت آموزش کلاسی زبان غافل میشوند.
شاید بارها مرحله استارت زدن را با موفقیت پشت سر گذاشته اید و بهصورت جدی یادگیری زبان را شروع کرده اید، اما در اواسط کار همه چیز را رها کرده اید، شاید هم به این قصد که چند روز بعد دوباره شروع کنید!
ممکن است خود یا دیگران شما را سرزنش کنند که اراده ضعیفی دارید، اما این مشکل بسیار فراگیر است و نمیشود آن را به ضعف شخصیت و اراده خود نسبت دهید. شاید همین مسئله در مورد رژیم گرفتن و کاهش وزن، ترک سیگار و چیزهای دیگر هم برایتان به وجود آمده باشد. آیا باز هم میخواهید آن را به حساب ضعف اراده خود بگذارید؟
نظر علمی این است که اگر بیش از حد بر اراده خود تکیه کنید، شکست حتمی خواهد بود. فراموش نکنید که کارکرد اراده بشری (مگر در موارد بسیار بسیار معدود و کارهای مکانیکی ساده) فقط و فقط محدود به “شروع” یک کار سخت است و برای استمرار کار نباید به اراده خود تکیه کنید.
سؤالی که پیش میآید این است که اگر اراده شکست میخورد، بر چه چیزی باید تکیه کرد؟ جواب این است که انسان ها برده عادت هایشان هستند و اگر قصد دارید روند طولانی مدت و گاهاً فرسایشی فراگیری زبان را به سرانجام برسانید، چاره ای جز ایجاد عادت مطالعه منظم ندارید.
اما چگونه این عادت را ایجاد کنیم؟
اولین قدم این است که اهداف کوچک و کوتاه مدت برای خود تعریف کنید. قدم دوم تعیین ساعات خاص برای مطالعه است. فراموش نکنید که صرفاً به این دلیل که زمان یادگیری، مخصوصاً در روش خودآموز، انعطاف پذیر است، نباید باعث شود که هر ساعتی که دلتان خواست مطالعه کنید. باید برنامه منظمی داشته باشید.
مثالی میزنم تا اهمیت موضوع مشخص شود. خیلی از افراد دوست دارند اندامی متناسب داشته باشند ولی وقت کافی برای رفتن به باشگاه تناسب اندام را ندارند. بنابراین سعی میکنند محل زندگی خود را با خرید و جمع آوری وسایل پرورش اندام به یک باشگاه کوچک تبدیل کنند.
به خاطر هزینه بالای این کار، افراد در اوایل کار، خود را مجبور به تمرین در خانه و استفاده از آن وسایل میکنند، اما به مرور زمان، وقت تمرین به وقت خواب نزدیک تر و نزدیک تر میشود و زمانی میرسد که بعد از یکی دو روز وقفه، به کلی تمرین را رها میکنند.
شاید برای خودتان هم پیش آمده باشد؛ شاید شما هم یک تردمیل یا چند دمبل دارید که دارند گوشه خانه یا انباری خاک میخورند! برای خود من، بارها و بارها چنین چیزهایی در مورد ورزش، رژیم غذایی و مطالعه پیش آمده است.
پس یادتان باشد که نقش تعیین ساعات خاص از روز برای یادگیری زبان در نتیجه نهایی بسیار مهم و حیاتی است، و این کار باعث تثبیت عادت در زندگی شما میشود. هر بار که کاری را تکرار میکنید، رشته نازکی به طناب عادت تان اضافه میکنید و آن را ضخیم تر و محکم تر میکنید.
قدم سوم این است که تا میتوانید در محل زندگی و کار خود اشیاء و نوشته هایی را قرار دهید که شما را ترغیب کنند ارتباط فکری خود با زبان انگلیسی را حفظ کنید. مثلاً، کتاب خود را در نزدیک ترین جای ممکن قرار دهید یا نقل قول های انگیزشی به زبان انگلیسی را پرینت بگیرید و بر روی دیوار و در یخچال و کمد نصب کنید و هر چند وقت یک بار آنها را عوض کنید.
البته این سه قدم، صرفاً برای شروع کار است و در ادامه و برای استمرار طولانی مدت یادگیری زبان، نیاز به استراتژی های دیگری خواهید داشت و حتی لازم است گاهی اوقات استراتژی های موجود را بازبینی کنید و تغییر دهید.
اصل تیز کردن ارّه….
مردی در جنگل مشغول قطع کردن تنه یک درخت بود. عرق میریخت و ارّه خود را با تمام وجود جلو و عقب میراند. رهگذری از او پرسید: “از چه زمانی این گونه سخت کار میکنی؟ به نظر خیلی خسته می آیی!” مرد بدون اینکه لحظه ای وقفه کند، با بی حوصلگی جواب داد: “از صبح زود مشغول کار بوده ام.” رهگذر گفت: “چرا اندکی استراحت نمیکنی و ارّه خود را تیز نمیکنی؟ ارّهی تیز خیلی آسان تر و سریع تر میبرد!” مرد با همان بی حوصلگی پاسخ داد: “فرصت ندارم ارّه را تیز کنم!”
احتمالاً برای شما هم چنین مسائلی پیش آمده است: مثلاً بدون اینکه لحظه ای درنگ کنید و به فکر تغییر استراتژی باشید، هر روز همان کارهای کم اثر را از روی عادت تکرار میکنید و بدون هیچ منطقی انتظار دارید نتیجه کار با روزهای قبلی متفاوت باشد. در حالی که با صرف مدت زمان بسیار کوتاهی بر روی بهینه سازی استراتژی های خود میتوانید بهره وری را گاهی تا چندین برابر افزایش دهید.
سالها پیش وقتی برای اولین بار مهارت درک مطلب خودم را با آزمون آیلتس سنجیدم، نتیجه به اندازه ای بد بود که باور کردنش هم برای خودم و هم برای دیگران سخت بود: حتی با وجود رعایت نکردن محدودیت زمانی توصیه شده برای قسمت درک مطلب، 30 درصد سوالات را هم نمی توانستم به درستی پاسخ دهم.
مشکل از دانش زبانی من نبود چون افراد دیگر با دانش زبانی به مراتب پایین تر از من، عملکرد بهتری داشتند. تصمیم گرفتم تست های بیشتری خریداری کنم و مهارت خودم را از طریق تست زنی افزایش دهم. اما نتیجه همان بود: بعد از یک مدت نسبتاً طولانی، تمام تست های موجود در بازار را امتحان کردم و تست دیگری در بازار نبود که با آنها تمرین خودم را ادامه دهم.
اعتماد به نفسم به کلی از بین رفته بود و داشتم فکر میکردم شاید مشکل از دانش زبانی من است؛ نهایتاً ناامید شدم و از ادامه کار منصرف شدم…
چند سال بعد، دوباره امتحان کردم و نتیجه همان بود، ولی این بار تصمیم گرفتم در مورد استراتژی های تست زنی تحقیق کنم. وب سایتی پیدا کردم که در مورد استراتژی های آزمون آیلتس بحث کرده بود و استراتژی اولش این بود: “به معنی متون توجه نکنید و فقط سعی کنید پاسخ سوالات را بدهید، چون درک مطلب شما هیچ اهمیتی در این آزمون ندارد و تنها چیزی که مهم است این است که بتوانید سوالات را پاسخ دهید!”
با به کار بستن همین یک استراتژی و تنها با سه چهار عدد تست آزمایشی، این بار به راحتی میتوانستم بیش از 90 درصد سوالات را به درستی پاسخ دهم! نکته این است که اگر همان چند سال قبل، به جای امتحان کردن تمامی تست های موجود در بازار، استراتژیهای دیگر را امتحان کرده بودم، همان موقع بدون اتلاف وقت به هدف خود میرسیدم.
عدم صرف وقت برای تغییر استراتژی، اشتباهی است که در تمامی کارها، ازجمله یادگیری زبان دوم، پیش می آید. گاهی به اندازه ای درگیر یادگیری یک چیز میشویم که فراموش میکنیم، لحظه ای توقف کنیم و استراتژی های خود را بهینه کنیم. یکی از دلایلی که برخی از زبان آموزان با سرعت خیره کننده ای زبان دوم را یاد میگیرند این است که آنها در فواصل زمانی منظم برای بهینه کردن استراتژی های یادگیری خود، وقت صرف میکنند.
لازم است هر چند وقت یک بار، بنشینید و فکر کنید چگونه میتوانید یادگیری خود را سرعت ببخشید و احساسات مثبت خود را بیشتر تقویت کنید؛ لازم است فکر کنید و ببینید کدام کارها بیشتر باعث پیشرفت شما شده اند و کدام کارها تنها وقت شما را تلف کرده اند، که با این اطلاعات بتوانید یادگیری خود را بهینه کنید.
در فرایند یادگیری زبان دوم، عادتها بزرگترین دوست شما خواهند بود، اما در عین حال عادت های بد پیشرفت شما را کند خواهند کرد: لازم است بعضی وقت ها یکی دو ساعت دست از کار بکشید و برای یادگیری موثر، ارّه خود را تیزکنید.
3- روشهای اشتباه یادگیری
برای یادگیری دستور زبان انگلیسی، روشهای زیادی پیشنهاد میشود که بسیاری از آنها غیرعلمی و در مواردی کاملاً مضر هستند و به روند یادگیری شما آسیب وارد میکنند. در زیر، بعضی از بزرگترین اشتباهات در یادگیری گرامر را توضیح خواهم داد.
الف) یادگیری نکات گرامری به صورت سریالی و پشت سرهم:
گرامر برای یادگیری زبان دوم میتواند مفید باشد، اما مغز انسان در استفاده از قاعده و الگوریتم، عملکرد ناامیدکننده ای دارد، مخصوصاً اگر تعداد این قواعد زیاد باشد (که این موضوع در مورد زبان کاملاً صادق است).
مطمئن هستم برای شما هم پیش آمده است که باوجوداینکه یک نکته گرامری را قبلاً به صورت کامل یاد گرفته اید، در هنگام صحبت کردن، نوشتن یا حتی آزمون چهارجوابی گرامر، آن نکته را نادیده گرفته اید!
درست است که این مسئله در مورد تمامی نکات گرامری پیش می آید، اما اگر نکات گرامری را بهصورت سریالی و پشت سرهم یاد بگیرید، مطمئن باشید این نوع “فراموشی” بسیار بیشتر از حالت عادی خواهد بود. این شیوه یادگیری سریالی در طولانی مدت کمکی به شما نخواهد کرد و بعد از مدتی نکات حفظ شده فراموش خواهند شد.
پس راه حل چیست؟ بهترین حالت این است که کتاب گرامرتان را زمانی مطالعه کنید که برای بیان (یا درک) یک مفهوم به یک ساختار خاص دستوری احتیاج دارید. مثلاً تصور کنید که قرار است یک داستان را برای کسی تعریف کنید. برای تعریف داستان می بایست از زمان گذشته ساده استفاده کنید: اگر نحوه استفاده از زمان گذشته ساده را نمیدانید، اکنون زمان خوبی برای استفاده از کتاب گرامرتان است!
با این حال، حتی در این حالت هم بهتر است از مراجعه به کتاب گرامر صرف نظر کنید و اجازه بدهید گذر زمان و تماس طولانی مدت با زبان انگلیسی، نکات گرامری را به صورت خیلی موثرتر به شما آموزش دهد.
اگر همچنان اصرار دارید که حتماً کتاب گرامرتان را بخوانید و مرتباً مرور کنید، حداقل تمامی نکات مربوط به یک قاعده دستوری و تمامی استثنائات را در یک جلسه به صورت سریالی مطالعه نکنید، چون این کار بسیار بسیار مضر و غیراصولی است؛ در وهله اول، قاعده اصلی را یاد بگیرید و مطمئن باشید وقت برای یادگیری استثنائات زیاد است.
سالها پیش، کتابی دیدم که تمامی قواعد و استثنائات املائی زبان انگلیسی را بهدقت در بیش از 200 صفحه لیست کرده بود! آیا به نظرتان کار عاقلانه ای است که 200 صفحه قانون و قاعده را صرفاً جهت درست نوشتن املاء کلمات انگلیسی حفظ کنید؟! آیا اصلاً این کار شدنی است؟ آیا یادگرفتن املاء تک تک کلمات انگلیسی ساده تر از یادگیری و استفاده از آن تعداد قانون و قاعده املائی نیست؟ قطعاً، یادگیری آن تعداد قاعده، کار اشتباهی است. یادتان باشد که در مورد نکات گرامری، اشتباه مشابهی مرتکب نشوید.
ب) انتخاب پارتنر نامناسب:
بارها این توصیه را شنیدهام که اگر میخواهید زبان را خوب یاد بگیرید، بهتر است با پیشرفتهترین افراد (ترجیحاً، انگلیسیزبانها) تمرین کنید یا با متون سخت در تماس باشید.
هیچوقت فراموش نکنید که مهمترین عامل استمرار در یادگیری زبان خارجی انگیزه است و انگیزه نیز حاصل احساسات مثبت (و نیاز غیرقابل چشم پوشی) است. اگر مکرراً متونی را مطالعه کنید که از سطح شما خیلی بالاتر است یا سعی کنید با کسانی مکالمه کنید که دانش زبانیشان بسیار پیشرفتهتر از دانش زبانی شماست، احساسات منفی بر شما غلبه خواهند کرد، مخصوصاً اگر بر این کار اصرار داشته باشید.
این موضوع در مورد فیلم و موسیقی هم صدق میکند؛ اگر در همان ماه اول یادگیری، فیلم وسترن بدون زیرنویس ببینید یا موسیقی رپ یا راک گوش کنید به این امید که زبانتان تقویت خواهد شد، کاملاً در اشتباهید و مضرات این کار بیشتر از فواید آن خواهد بود. البته میتوانید از همان ابتدا به صورت محدود از موسیقی آرام با متن ساده (مخصوصاً موسیقی فولکلور یا کانتری) برای یادگیری زبان استفاده کنید.
سعی کنید تعاملات زبانی خود را محدود به کسانی کنید که یا حدوداً همسطح شما یا کمی بالاتر هستند، یا مشکلات و چالشهای شما را درک میکنند (مثل مدرسان زبان). با تمام وجود از احساسات منفی دوریکنید: شک نکنید که این احساسات انگیزه شما را از بین خواهند برد (به خاطر اهمیت موضوع، در مورد نحوه ارتقاء انگیزه از طریق تقویت احساسات مثبت، در قسمتی مجزا توضیح خواهم داد).
سوالی که پیش میآید این است که آیا اشتباهات گرامری پارتنر همسطح خودمان باعث افت دانش دستوری ما نخواهد شد؟ آیا بهتر نیست حداقل با انگلیسیای در تماس باشیم که به لحاظ گرامری و لغوی کاملاً صحیح و قابل اعتماد است؟
جواب این است که تأثیر این کار بسیار محدود است و ذهن شما بیشتر از طریق اشتباه کردن یاد میگیرد، نه از طریق تقلید صرف. علاوهبراین، از لحاظ تقویت احساسات مثبت و فرصت برابر برای صحبت کردن، مزایای تمرین با زبانآموز همسطح خودتان بسیار بیشتر از آن چیزی است که بخواهید از آن صرف نظر کنید. البته، میتوانید با افراد پیشرفته هم صحبت کنید (مخصوصاً اگر احساس میکنید این کار به شما انگیزه میدهد)، اما حتماً بیشتر وقت خود را صرف تمرین با کسانی بکنید که چالشهای شما را درک میکنند.
پ) یادگیری از طریق ترجمه:
برخی از زبان آموزان به عنوان تمرینی برای یادگیری زبان، متون مختلف را به انگلیسی و غیره ترجمه میکنند تا مهارت زبانی خود را تقویت کنند. سؤالی که به وجود می آید این است که این کار تا چه اندازه موثر است؟
باید توجه کرد که مهارت ترجمه تا حد زیادی مستقل از مهارت زبانی است. مثلاً، شخص آذری زبانی که به فارسی نیز تسلط دارد، توانایی زیادی برای ترجمه متون از آذری به فارسی یا بلعکس ندارد. به عبارت دیگر، مهارت ترجمه عموماً در اثر ترجمه مداوم و مهارت زبانی مثل صحبت کردن در اثر تمرین مداوم مکالمه به دست میاید. به بیان ساده، مهارت ترجمه عبارت است از ایجاد ارتباط ذهنی بین کلمات و ساختارهای یک زبان و زبان دیگر، به گونه ای که مترجم با دیدن یا شنیدن یک عبارت میتواند به سرعت معادل آن را در زبان دیگر فراخوانی کند؛ و میزان این سرعت عمل و همچنین دقت در این کار، بستگی به مهارت ترجمه شخص دارد، نه تسلط عمومی او بر زبان.
البته، این بدان معنا نیست که ترجمه هیچ کمکی به یادگیری زبان نمیکند، بلکه به این معنی است که در مقابل میزان زحمتی که برای تمرین ترجمه میکشید، نباید انتظار تأثیر زیاد داشته باشید. بهتر است به جای ترجمه، به صورت مستقیم مفاهیمی را که در ذهن خود دارید به زبان مقصد بیان کنید. یا در مورد موضوعی به زبان خارجی مطالعه کنید و سپس خلاصه ای از نکاتی که آموخته اید را روی کاغذ بیاورید.
علاوه بر جنبه تمرینی، اهمیت دیگر درک این موضوع این است که شما برای ترجمه تخصصی متن خود باید سراغ یک مترجم خبره بروید، نه هر فردی که صرفاً به زبانهای مورد نظر شما تسلط دارد. به عنوان یک مترجم باتجربه، شخصاً افراد زیادی را میشناسم که با وجود تسلط فوقالعاده بر دو زبان، توانایی ترجمه بسیار پایینی دارند، و سرعت و دقت کارشان قابل مقایسه با مترجمین خبره نیست.
ت) یادگیری از طریق فیلم یا اخبار:
شاید به شما هم توصیه شده باشد که اگر میخواهید زبان یاد بگیرید، کافی است زیاد فیلم و اخبار انگلیسی ببینید و لازم نیست خودتان را درگیر کتاب، کلاس زبان و این مسائل بکنید! اگرچه فیلم یا اخبار منبع بسیار خوبی برای یادگیری زبان هستند، اما هیچوقت سعی نکنید خود را به این دو مورد محدود کنید. شاید این مثال مسئله را روشنتر کند: کودکی که هر وقت تلویزیون را روشن میکند، انگلیسی میشنود هرگز صرفاً به خاطر برنامههای تلویزیون انگلیسی یاد نخواهد گرفت (البته درصورتیکه در محیط خانه یا بیرون با افراد انگلیسیزبان در تماس نباشد). برای یادگیری یک زبان خارجی، باید در سطح عمیقتری با آن ارتباط برقرار کنید و فیلم و اخبار بدون استفاده از روشهای دیگر عمق لازم برای فراگیری مؤثر زبان را ندارند.
4- انتظارات بالا و سرخوردگی در مراحل اولیه یادگیری
لازم است انتظارات واقع گرایانه در یادگیری زبان داشته باشید و اهدافی انتخاب نکنید که غیر قابل دسترس هستند زیرا با اهداف خیال پردازانه سرخوردگی شما حتمی خواهد بود. تعدادی از این انتظارات توسط تبلیغات برخی اشخاص یا مؤسسات سودجو ایجاد میشوند. به عنوان مثال، بعضی از تبلیغات، یادگیری کامل در عرض چند ماه را “تضمین” میکنند، یا برخی شرکت ها ادعا میکنند با استفاده از متد آنها در خواب هم میتوانید انگلیسی بیاموزید! (این هم یک مقاله خوب در مورد امکان این نوع یادگیری). بعضی ها هم عناوین دهن پرکنی برای روش های پیش پاافتاده خود مثل یادگیری از طریق ترجمه گشتاری انتخاب میکنند و قول طی کردن ره صدساله را در عرض چند جلسه کوتاه میدهند. مثال هایی که ذکر کردم از نظر علم آموزش زبان، به قدری مضحک هستند که تبلیغات آنها در حکم تأثیر جادویی اسفناج در کارتون ملوان زبل است. پس داشتن انتظارات واقع گرایانه در یادگیری زبان یک اصل بسیار مهم است.
اما انتظار واقع بینانه چیست؟ به صورت خلاصه میتوان گفت: اولاً، باید بدانید که راه طولانی است، و هیچ فرمول جادویی وجود ندارد که بدون زحمت شما را به انتهای راه برساند. در ابتدای یادگیری (و بعضاً در مراحل متوسط)، روزهایی خواهد بود که احساس خواهید کرد نه تنها استعداد یادگیری زبان، بلکه استعداد یادگیری هیچ چیز دیگری را نیز ندارید و کلاً به صورت مقطعی به توانایی های خود شک خواهید کرد! البته روزهایی هم خواهد بود که یادگیری به قدری سریع و لذت بخش خواهد بود که گذر زمان را حس نخواهید کرد؛ در واقع، این روزها تعدادشان خیلی بیشتر خواهد بود و هرچه تعداد این روزهای خوب بیشتر باشد، نتیجه نهایی هم بهتر خواهد بود و تسلط شما بیشتر.
ثانیاً، تسلط “کامل” بی معنی است و شما نهایتاً قرار است در حالت خوش بینانه به درجه ای از تسلط بر زبان انگلیسی برسید که بتوانید دانش زبانی خود در انگلیسی را مقایسه کنید با دانش زبانی هم وطن آذری ای که زبان فارسی را با لهجه صحبت میکند، شوخی هایش کم نمک به نظر میآیند، و در بعضی از شرایط نمیتواند ارتباط برقرار کند.
ثالثاً، بعضی وقتها این احساس را خواهید داشت که دارید درجا میزنید، اما یادتان باشد که این تنها یک احساس است و تا زمانی که مشغول تلاش و یادگیری هستید، حرکت شما روبه جلو است، هرچند ممکن است خودتان این حرکت را نبینید یا حتی احساس کنید دارید در جهت عکس حرکت میکنید. منظورم این است که عدم پیشرفت محسوس یا حتی پسرفت های مقطعی، نباید باعث یأس شما شود چون اولاً این احساسات طبیعی است و دوماً قضیه به آن سادگی که فکر میکنید نیست.
درجا زدن و پسرفت زبانی
بعضی وقت ها با وجود تلاش در جهت یادگیری، شاهد درجا زدن یا حتی پسرفت زبان آموزان هستیم. این موضوع نشان دهنده یک واقعیت غیرقابل انکار علمی است: نمودار سینوسی یادگیری زبان خارجی! به شکل زیر توجه کنید تا موضوع روشن تر شود:
نمودار آبی رنگ را قسمتی از مسیر فراگیری یک زبان آموز در نظر بگیرید و نقاط قرمزرنگ را سه نقطه در مسیر یادگیری تصور کنید. این زبان آموز در نقطه A تلاشش نتیجه میدهد و پیشرفت میکند. در نقطه B تلاش او ثمری ندارد و پیشرفت زبانی حاصل نمیشود. در نقطه C با وجود تلاش، این زبان آموز پسرفت هم میکند و ممکن است با خودش فکر کند هوش و استعداد زبانی لازم را ندارد.
باید توجه داشت که یادگیری شامل طی کردن کل مسیر آبی رنگ است، با تمام فراز و فرودهایش. روند یادگیری زبان، بیشتر شبیه دو استقامت است و کسی برنده است که فراز و نشیب های بیشتری را پشت سر بگذارد.
به مثال معروفی که در این زمینه وجود دارد، توجه کنید: زبان آموزان معمولاً در ابتدای یادگیری زمان گذشته ساده، برخی از افعال بی قاعده مثل “speak” را درست استفاده میکنند و جملات درستی مانند “I spoke to him” میسازند. اما در ادامه یادگیری و در مراحل بالاتر ظاهراً “پسرفت” میکنند و جملات اشتباهی مانند “I speaked to him” را استفاده میکنند!
اگر برای شما هم باوجود تمرین مستمر، مشکلات این چنینی پیش آمد، ناامید نشوید چون این پسرفت نیست و در واقع دارید پیشرفت میکنید و اشتباهاتی را مرتکب میشوید که زبان آموزان پیشرفته تر مرتکب میشوند. یکی از مهم ترین یافته ها در علم آموزش زبان این است که نمودار یادگیری زبان خارجی، سینوسی است؛ تکرار میکنم تا اهمیت موضوع مشخص تر شود: نمودار یادگیری زبان، سینوسی است، یعنی بعضی وقت ها باوجود مطالعه و تمرین پیگیر، به ظاهر پسرفت میکنید.
نقش کلیدی احساسات مثبت
در علم روانشناسی مثبت گرا، بارها اثبات شده است که احساسات مثبت باعث تکرار عمل انجام شده میشوند و به شکل گیری عادت منتهی میشوند، در حالی که احساسات منفی موجب ترک عمل میشوند. همچنین، احساسات مثبت باعث ارتقا عملکرد ذهنی افراد میشود. همان طور که پیش تر هم اشاره کردم، مهمترین عامل یادگیری زبان خارجی، انگیزه است، و انگیزه (مگر در موارد نادر) حاصل احساسات مثبت است.
بنابراین، در روند یادگیری زبان، باید تا جایی که میتوانید احساسات مثبت را در خود تقویت کنید و احساسات منفی را از بین ببرید. حتی احساساتی که مستقیماً به یادگیری زبان مربوط نمیشوند، باعث ارتقا یا افت یادگیری میشوند. مثلاً، اگر با همسرتان دعوا کرده باشید یا عزیزی را از دست داده باشید، مطمئناً در یادگیری شما اخلال مقطعی ایجاد خواهد شد. برعکس، اگر مثلاً روزی یک دوست قدیمی بدون هیچ دلیلی به شما زنگ بزند و حال تان را بپرسد یا اگر روزی در کارتان ترفیع گرفته باشید، آن روز احساسات مثبت شما باعث خواهد شد یادگیری سریع تر و مؤثرتر باشد.
ایجاد احساسات مثبت و خنثی کردن آثار احساسات منفی سخت تر از آن چیزی است که به نظر میرسد. متأسفانه، مغز انسان تمایل شدیدی دارد که به اتفاقات منفی اهمیت و وزن بیشتری بدهد. مثلاً، اگر در یک روز خاص، چندین اتفاق خوب برایتان پیش بیاید و تنها موقع بازگشت به خانه با همسایه تان سر جای پارک ماشین وارد مشاجره لفظی بشوید، پیش از خواب، مغز شما به مشاجره لفظی شما فکر خواهد کرد نه آن چیزهای مثبت دیگری که در طول روز برایتان اتفاق افتاده است.
به مثال دیگری در این زمینه توجه کنید: روزی موبایل خود را چک میکنید و از طرف دوست صمیمی خود یک تماس بی پاسخ همراه با یک پیامک روی صفحه گوشی خود می بینید. متن پیامک این است: “در اولین فرصت با من تماس بگیر”. احتمالاً، اولین چیزی که به ذهن تان خطور میکند این است که قطعاً اتفاق بدی افتاده است و خبر بدی در انتظار شماست، در حالی که شاید دوست شما میخواهد خبر خیلی خوبی به شما بدهد یا اطلاعات خاصی لازم دارد و فقط میخواهد سؤالی بپرسد!
همان طور که قبلاً اشاره شد، روند یادگیری زبان دوم، با انبوهی از احساسات منفی همراه است. بنابراین، لازم است که به صورت فعال و آگاهانه با این احساسات منفی مبارزه کنیم. اما چگونه؟ در زیر به راهکارهای کاربردی در این زمینه خواهم پرداخت. با خواندن پیشنهادات زیر، ممکن است فکر کنید دارم از حیطه آموزش زبان فاصله میگیرم، اما میتوانم به جرأت عرض کنم که مهمترین کاری که میتوانید برای تضمین یادگیری خود انجام دهید، اجرای پیشنهادات زیر در زندگی شخصی تان است، مخصوصاً اگر قبلاً بارها سعی کرده اید زبان انگلیسی را یاد بگیرید ولی ناموفق بوده اید.
البته، لزومی ندارد تمامی این پیشنهادات را اجرا کنید: من گزینه های مختلف را پیشنهاد خواهم داد تا شما از بین آنها هر تعدادی را که دوست دارید انتخاب کنید. به نظر من، بهترین کاری که میتوانید بکنید این است که ترکیبی از پیشنهادات زیر را با نوشتن یک دفتر خاطرات روزانه (به زبان انگلیسی) در زندگی خود به کار ببرید.
راهکار اول: لیست کردن و یا توصیف چیزهای مثبتی که در طول 24 ساعت گذشته اتفاق افتاده اند
راهکار دوم: لیست کردن و نوشتن در مورد چیزهای هیجان انگیزی که در آینده ای نزدیک (یعنی همان روز یا همان هفته) اتفاق خواهند افتاد
راهکار سوم: پرینت گرفتن نقل قول های انگیزشی انگلیسی و نصب آنها در گوشه و کنار محل کار و زندگی
راهکار چهارم: لیست کردن چیزها و کسانی که داشتن شان را نعمت محسوب میکنید
لیست کردن و یا توصیف چیزهای مثبتی که در طول 24 ساعت گذشته اتفاق افتادهاند:
این استراتژی که در روانشناسی کاربرد زیادی دارد و تأثیر مثبت آن انکارناپذیر است، در آموزش زبان نیز میتواند به کار گرفته شود. لیست کردن و یا توصیف چیزهای مثبت که در طول 24 ساعت گذشته اتفاق افتاده اند یک راهکار موثر برای تقویت احساسات مثبت است که در روانشناسی مثبت گرا کاربرد زیادی دارد. این استراتژی در آموزش زبان نیز میتواند به کار گرفته شود. هر شب قبل از خواب، اتفاقات خوبی را که در طول روز افتاده است، در یک فایل ورد یا یک دفترچه به انگلیسی بنویسید. در اوایل کار، شاید تنها بتوانید یک اتفاق مثبت را ذکر کنید و با کلی زحمت یک عبارت انگلیسی بسازید که آن اتفاق مثبت را توصیف کنید، ولی بهمرور زمان، ذهن شما قادر خواهد بود اتفاقات مثبت بیشتری را شناسایی کند؛ انگلیسی شما هم پیشرفت خواهد کرد و بهتر آن اتفاقات را توصیف خواهید کرد.
در ادامه و با پیشرفت دانش زبانی خود، اتفاقات مثبت را با جزئیات بیشتری توصیف کنید. مثلاً به انگلیسی بنویسید: “امروز کاملاً بهصورت تصادفی دوستی را در خیابان دیدم که مدتها پیششمارهاش را گم کرده بودم. خیلی خوشحالم که امروز او را دیدم و باهم صحبت کردیم، از گذشتهها گفتیم و خندیدیم. شاید هفته بعد او را برای شام دعوت کنم….” این کار هم توانایی نوشتن شما را تقویت خواهد کرد و هم احساسات مثبت را در وجود شما زنده نگه خواهد داشت.
بهتر است اتفاقات مثبتی که توصیف میکنید مربوط به یادگیری زبان انگلیسی باشد. مثلاً، به انگلیسی بنویسید: “امروز یاد گرفتم چگونه به صورت مؤدبانه درخواست کنم کسی کاری برایم انجام دهد. خیلی وقت بود که میخواستم اصطلاحاتی یاد بگیرم که بتوانم از طریق آنها درخواستهایم را بهصورت مؤدبانه مطرح کنم. بیشتر از پنج کلمه جدید هم یاد گرفتم که موقع صحبت کردن، خیلی به دردم میخورند….” این کار شما را در مقابل حس خطرناک و مخرب درجا زدن بیمه خواهد کرد و بهاینترتیب احتمال استمرار یادگیری طولانیمدت را بهشدت افزایش خواهد داد.
همچنین، وقتی دارید مینویسید معلومات جدید خود را هم به سرعت مرور خواهید کرد و بجای نوشتن در مورد چیزی که برایتان کاملاً کسلکننده است (مثل توصیف لباس دوستتان که در کلاسهای زبان بسیار رایج است) نوشتن در مورد چیزی که برایتان اهمیت دارد را تمرین خواهید کرد. تحقیقات روانشناسی نشان داده است که اکثر افرادی که این روش را امتحان میکنند، بهقدری از منافع و فواید آن لذت میبرند که تا سالها این روش را در زندگی خود اجرا میکنند.
شما هم امتحان کنید و از نتایج آن شگفت زده شوید. شاید برایتان جالب باشد: در تحقیقی که بنده چند وقت پیش انجام دادم، اجرای همین یک استراتژی به تعداد تنها پنج مرتبه در طول ترم، نمره پایانترم زبانآموزان را ده درصد افزایش داد که به لحاظ آماری، پیشرفت زیادی بود.
لیست کردن و نوشتن در مورد چیزهای هیجانانگیزی که در آیندهای نزدیک (یعنی همان روز یا همان هفته) اتفاق خواهند افتاد:
این استراتژی هم فوایدی مشابه استراتژی قبلی دارد. لازم نیست اتفاقی که انتظارش را میکشید بزرگ باشد؛ کافی است مثبت باشد و در شما حس خوبی ایجاد کند. مثلاً، اگر تیم محبوب شما قرار است آخر هفته بازی کند، میتوانید در مورد آن چند خط بنویسید (یا اینکه اگر هنوز برای انجام این کار توانایی زبانی لازم را کسب نکردهاید، میتوانید فقط اسم تیم محبوبتان و روزی که قرار است بازی کند را بنویسید). این کار باعث میشود به خودتان یادآوری کنید که حتی اگر شرایط حال حاضر زندگی شما چندان خوشایند نیست، اتفاقات مثبتی در انتظار شماست و بهاینترتیب از تأثیر مخرب احساسات منفی در امان باشید.
پرینت گرفتن نقلقولهای انگیزشی انگلیسی و نصب آنها در گوشه و کنار محل کار و زندگی:
گاهی روزمرگی و فشارهای زندگی آنچنان روح و روان ما را تحت تاثیر قرار میدهند که فراموش میکنیم به رشد شخصیت خود بپردازیم. در این مواقع، لازم است در خود انگیزه ایجاد کنیم که شرایط زندگی را تغییر دهیم. نقل قول های انگیزشی می توانند به ما القا کنند که توان انجام هر کاری را داریم.
نقل قول های آموزشی هم باعث افزایش انگیزه شما و ایجاد احساسات مثبت خواهد شد و هم ساختار دستوری و کلمات استفاده شده در نقلقولها به دلیل تکرار و تماس مکرر، به سرعت به ناخودآگاه شما نفوذ خواهند کرد. همچنین، این نقلقولها بسیاری از باورهای محدودیت زای شما را به چالش خواهند کشید و باورهای شخصیتهای بزرگ تاریخ را جایگزین آنها خواهند کرد. برای پیدا کردن این نقلقولها، کافی است در گوگل عبارت “Top motivational quotes” را جستجو کنید.
البته باید توجه داشته باشیم که این نقل قول ها به مرور زمان خاصیت خود را از دست می دهند و برایمان عادی میشوند. پس لازم است پیوسته دنبال نقل قول های جدید بگردیم و آنها را جایگزین نقل قول های قدیمی بکنیم.
لیست کردن چیزها و کسانی که داشتنشان را نعمت محسوب میکنید:
نقش حس قدردانی در ارتقای احساسات مثبت و حتی عملکرد افراد موضوعی است که در تحقیقات متعدد روانشناسی مثبت گرا به اثبات رسیده است. کافی است عبارت “gratitude journal” را در گوگل جستجو کنید تا افرادی را پیدا کنید که با همین استراتژی، زندگی خود را متحول کردهاند.
خیلی از چیزهایی که داریم بهمرور زمان عادی میشوند و دیگر آنها را نمیبینم، و تنها وقتی قدر آنها را میدانیم که به نحوی از بین میروند. اگر روزی تنها چند دقیقه را به لیست کردن و توصیف داشتههای ارزشمند خود بپردازید، بعد از مدت کوتاهی احساسات مثبت در زندگی شما بهشدت افزایش پیدا خواهند کرد و تأثیر آن را در عملکرد خود (چه در حوزه یادگیری زبان و چه در زمینههای دیگر زندگی) احساس خواهید کرد.
برای استفاده از قدرت حس قدردانی در جهت یادگیری زبان انگلیسی، در دفتر یادداشت خود، احساس قدردانی خود را در مورد افراد یا چیزهایی که در زندگی دارید، بنویسید و تا جایی که می توانید در مورد آنها با جزئیات توضیح دهید. مثلاً، به انگلیسی بنویسید: “من آدم خوششانسی هستم که تا این سن، دنداندرد و سردرد را تجربه نکردهام. افراد زیادی را میشناسم که به خاطر سردردهای میگرنی یا دنداندرد، همیشه عذاب میکشند” یا “از همکارم که امروز در یادگیری نکته گرامری مربوط به زمان حال ساده به من کمک کرد، ممنونم. خوشحالم که چنین همکاری دارم” یا “از اینکه بالاخره تصمیم گرفتم انگلیسی یاد بگیرم، خیلی احساس خوبی دارم.”
البته اگر هنوز توانایی بیان احساس قدردانی خود نیستید، میتوانید به سادهترین شکل ممکن این احساسات را با کلمات مختلف و بدون توجه به ساختار جمله بیان کنید و اگر کلمهای را نمیدانستید، میتوانید آن را به همان صورت فینگلیش تایپ کنید: بعداً که تا حدودی پیشرفت کردید، خواندن این جملات تجدید خاطره جالبی از روند یادگیری شما خواهد بود و با مقایسه سطح فعلیتان با سطح گذشته، احساس خیلی خوبی به شما دست خواهد داد.
چهار اصل اساسی برای افزایش کارایی
در این نوشته سعی خواهم کرد 4 اصل اساسی برای افزایش کارایی و راندمان در زندگی شخصی و حرفه ای ارائه کنم. با استفاده از این 4 اصل، خواهید توانست به کارهایی که معمولاً به تعویق می اندازید برسید و آنها را با قدرت به سرانجام مطلوب برسانید.
اصل اول: تناقض انتخاب (Paradox of Choice)
چند ماه قبل، تصمیم گرفتم به بازار بروم و یک تلفن همراه جدید بخرم. چون این خرید اهمیت زیادی برایم نداشت، تصمیم گرفتم زیاد در مورد آن تحقیق نکنم. اولین فروشنده با توجه به بودجه من، بیشتر از ده مدل گوشی معرفی کرد و در مورد هر کدام توضیح مختصری داد. به اندازه ای گیج شده بودم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و خرید را به روز دیگری موکول کنم. امروز بعد از چند ماه، هنوز نمی توانم تصمیمی در این مورد بگیرم!
در واقع، اگر تعداد انتخاب های شما بیش از حد زیاد باشد، تصمیم گیری بسیار سخت میشود، که این مسئله تناقض انتخاب نامیده میشود. در انجام هر کاری، توجه داشته باشید که باید تعداد انتخاب های شما محدود باشد تا بتوانید به صورت موثر تصمیم بگیرید و اقدام کنید. مثلاً اگر میخواهید یادگیری زبان انگلیسی را شروع کنید، بهتر است منابع مطالعه خود را محدود کنید. خرید بیست نوع کتاب و فرهنگ لغت و نرم افزار قطعاً کمکی به شروع کار نخواهد کرد و باعث ایجاد مشکل تناقض انتخاب خواهد شد. به همین صورت، اگر از یک فرد ذیصلاح مشاوره گرفته اید، سراغ مشاورین دیگر نروید.
اصل دوم: قانون 20-80 (قاعده پارتو)
شاید به این نکته توجه کرده باشید که مثلاً هشتاد درصد از درامد شما در هر ماه، حاصل تنها بیست درصد از تلاش ماهیانه شماست؛ یا بیست درصد از افراد هر جامعه ای، هشتاد درصد از ثروت آن جامعه را در اختیار دارند. این قاعده بسیار فراگیر است و در جنبه های مختلف زندگی شخصی و اجتماعی قابل مشاهده است. مثلاً، هشتاد درصد از وقت شما صرف انجام بیست درصد از امور خاص در زندگی تان میشود. یا هشتاد درصد مواقع، تنها از بیست درصد از لباس های داخل کمد خود استفاده میکنید. یا بیست درصد از بیماران، هشتاد درصد از بودجه سلامت کشور را مصرف میکنند.
این مسئله به خودی خود ایرادی ندارد. مشکل زمانی پیش میاید که هشتاد درصد از وقت، پول و انرژی صرف کارهایی میشود که بازدهی شان بیست درصد یا کمتر است. برای استفاده از قدرت قاعده 20-80، سعی کنید همیشه بیست درصد پربازده را شناسایی کنید و وقت و منابع بیشتری به آنها اختصاص دهید. اگر لازم است، تعدادی از کارهای کم بازده را حذف کنید یا به دیگران واگذار کنید. با همین کار، مقدار زیادی وقت اضافه به دست خواهید آورد که میتوانید صرف جنبه های دیگر از زندگی بکنید؛ و خیلی وقت ها، این تنها تفاوت افراد موفق و ناموفق است.
اصل سوم: قانون 100 درصد (قاعده تعهد کامل(
گاهی اوقات اصرار داریم که چند کاری که برایمان مهم هستند به صورت همزمان پیش ببریم، در حالی که عملاً وقت کافی برای هیچ کدام نداریم. نتیجه این میشود که بعد از گذشت زمانی طولانی، تمامی کارها ناتمام میمانند. یعنی شاید اگر اولویت بندی کرده بودیم، حداقل یکی از آن کارها را به سر انجام میرساندیم.
اگر فردی پرمشغله هستید و مثلاً تصمیم دارید زبان انگلیسی را یاد بگیرید، بهتر است با خود روراست باشید و ببینید آیا میخواهید به صورت صد در صد به یادگیری متعهد باشید یا نه. عدم تعهد کامل در طولانی مدت به شکست منجر میشود. شاید دلیل اینکه تمامی رژیم های لاغری در طولانی مدت شکست میخورند همین باشد. یعنی افراد صرفاً برای یک مدت زمان محدود متعهد به رعایت یک رژیم غذایی خاصی میشوند و بعد از گذشت آن مدت زمان، با ولع بیشتر به سراغ عادت های قبلی خود میروند. قطعاً اگر به خود بگوییم: “این سبک زندگی جدید من است و قرار نیست تا آخر عمرم عوض شود” نتیجه بهتری خواهیم گرفت.
اصل چهارم: قانون تیز کردن ارّه
گاهی اوقات استراتژی هایی که انتخاب میکنیم در ابتدا بسیار موثر هستند، اما به مرور زمان کارایی خود را از دست میدهند. گاهی نیز احساسات منفی (به خاطر درجا زدن یا پسرفت ظاهری) بر ما غلبه پیدا میکنند و ادامه راه را دشوار و شاید غیرممکن می نمایند. لازم است هر چند وقت یک بار استراتژی های خود را مورد بازبینی قرار دهید و ترفندهایی را که کارایی خود را از دست داده اند کنار بگذارید.
همچنین، با انجام تمرین های توصیه شده، می بایست احساسات مثبت خود را تقویت کنید تا بتوانید در کار خود استمرار داشته باشید. اصطلاحاً، لازم است ارّه خود را تیز کنید.
برای شروع یادگیری زبان، از چه کسی مشاوره بگیرم؟
سالها پیش، بعد از اینکه دانش زبانی من در مدت نسبتاً کوتاهی به شدت ارتقا پیدا کرد و در مقطعی حتی موفق شدم در آزمونی تحت عنوان “المپیاد کشوری زبان انگلیسی” به رتبه خوبی در سطح مدارس ایران دست پیدا کنم، بسیاری از دوستان و آشنایان سراغم می آمدند و تصورشان این بود من بهترین مشاور برای شروع یادگیری زبان هستم. به نظر هم منطقی میآمد؛ چه کسی بهتر از من که راه را تا حد زیادی با موفقیت طی کرده بود؟ اما شاید بدترین پیشنهادها را به آن افراد ارائه دادم. به عنوان مثال، یکی از پیشنهادهایی که همیشه میدادم این بود که قبل از هر چیزی زبان را باید از “تلفظ دقیق” تکتک صداهای انگلیسی شروع کرد، بعد از آن باید کلمات رایج را همراه با “استرس” درست یاد گرفت، و نهایتاً باید ساختار جملات را یاد گرفت لغات را در آن ساختارها جایگزین کرد. الحق که بهترین مشاور برای شروع یادگیری زبان بودم!
فکر میکردم بهترین کار این است که از کوچکترین جزء زبان یعنی تلفظ حروف و صداها شروع کنیم و نهایتاً به جمله برسیم؛ در این راه نیز، میبایست تمامی قدم ها کاملاً استوار و یکی پس از دیگری به صورت کامل برداشته میشد، یعنی توصیه اکیدم این بود که قبل از یادگیری تلفظ دقیق تمامی صداهای انگلیسی، درست نیست به سراغ واحدهای بزرگ تر زبانی مانند کلمه یا جمله رفت.
شاید این یکی از بدترین توصیه های آموزش زبان باشد چون نتیجه کار معمولاً اینگونه بود: افرادی که از من مشاوره میگرفتند، روزها و هفتهها و بعضاً حتی ماهها تلاش میکردند تلفظ دقیق اصوات انگلیسی را یاد بگیرند ولی نتیجه کار از آن چیزی که من انتظار داشتم بسیار فاصله داشت و توصیه میکردم بیشتر تمرین کنند؛ درنهایت، همگی به دلیل سختی کار و عدم مشاهده نتایج ملموس، از ادامه یادگیری منصرف میشدند، که البته حس بدی هم به من نمیداد و با خودم فکر میکردم “آنها اراده ضعیفی دارند” و از اینکه توانسته بودم برعکس آنها، زبان انگلیسی را یاد بگیرم، احساس غرور میکردم. در واقع، حتی اگر خودم هم روش کار پیشنهادی خودم را اجرا کرده بودم، احتمالاً نتیجه کار به همان میزان ناامیدکننده میبود و نمیتوانستم انگلیسی یاد بگیرم.
گاهی اوقات میبینم که زبان آموزان برای ارتقا دانش زبانی خود به زبان آموزان موفق رجوع میکنند و از آنها سؤال میکنند بهترین راه یادگیری زبان چیست و سؤالاتی از این قبیل. درست است که زبان آموزان موفق منبع خوبی برای جمع آوری اطلاعات در مورد استراتژی های رایج و منابع مناسب برای یادگیری زبان دوم هستند، اما این کار با مشکلاتی همراه است.
اولاً، این استراتژیها و منابع بسیار متنوع هستند و راههای زیادی بهسوی هدف نهایی وجود دارد، مسئلهای که ممکن است ما را در شروع یادگیری دچار سردرگمی کند. دوماً، صرفاً به این دلیل که کسی زبانی را یاد گرفته است، نمیتوانیم او را متخصص فراگیری زبان دوم بدانیم و راههای پیشنهادی او ممکن است مؤثر نباشند.
نهایت کمکی که میتوان از زبانآموزان موفق انتظار داشت این است که در پیدا کردن منابع مناسب به ما کمک کنند و شاید بعضی از استراتژی هایی که فکر میکنند مفید است، با ما در میان بگذارند و به ما تا حدی انگیزه بدهند. سوماً، همانطور که قبلاً اشاره شد، مقایسه خود با این زبان آموزان موفق و تلاش در رسیدن هرچه سریعتر به سطح آنها بدون صرف انرژی و وقتیکه آنها صرف یادگیری کردهاند، در بسیاری از موارد باعث به وجود آمدن احساسات منفی و از بین رفتن انگیزه خواهد شد.
اگر میخواهید مشاوره بگیرید، بهترین کسانی که میتوانند مشاور شما برای شروع کار باشند، مدرسین زبان باتجربه ای هستند که تحصیلات دانشگاهی در حیطه آموزش زبان دارند و برای ارائه مشاوره و کمک به شما، شکیبایی و فرصت کافی دارند.
نکته مهمی که باید تأکید کنم این است که اگر از یک شخص ذیصلاح مشاوره گرفتید، سراغ شخص دیگری نروید چون این کار تنها باعث خواهد شد به روش هر دوی آنها شک کنید و سردرگم شوید. توجه داشته باشید که روشهای بسیار متعددی برای یادگیری زبان خارجی توصیه میشوند و اگر دانش تخصصی و آکادمیک در زمینه فراگیری زبان دوم نداشته باشید، نمیتوانید نقاط اشتراک یا تمایز این روشها را به صورت مؤثر تشخیص دهید: نتیجه این میشود که احساس میکنید اساساً همه چیز سلیقه ای است و روش مشخصی وجود ندارد، که این احساس مانع بزرگی برای شروع یادگیری شما خواهد بود تا حدی که حتی اگر یک روش بد را هم با اطمینان خاطر انتخاب کرده بودید، نتیجه بهتری میگرفتید.
چقدر زمان لازم است تا زبان انگلیسی را یاد بگیرم؟
زمان لازم برای یادگیری زبان انگلیسی بستگی دارد به میزان تسلطی که میخواهید به دست بیاورید و میزان وقت و انرژی که صرف یادگیری میکنید. بر اساس برآوردهای دانشگاه کمبریج، برای عبور از سطح مبتدی و انجام کارهای روزمره ساده در یک محیط انگلیسی زبان، بین 180 تا 200 ساعت آموزش کلاسی نیاز دارید. البته این اعداد، میانگین یادگیری کلاسی هستند (یعنی پیش فرض این است که برای هر ساعت کلاس، یک تا دو ساعت خارج از کلاس صرف مطالعه میشود). اما باید این نکته را در نظر داشت که بسیاری از زبان آموزان عمدتاً خود را به یادگیری در ساعات کلاس محدود میکنند و از مطالعه خارج از کلاس امتناع میکنند، که این موضوع باعث میشود میانگین ساعات آموزش کلاسی برای رسیدن به یک سطح خاص، بالاتر برود.
در واقع، زبان آموزان موفق که از کلاس های زبان تنها به عنوان مکمل مطالعه شخصی استفاده میکنند، بسیار سریعتر به این هدف میرسند. در مورد شخص بنده، وقتی که میخواستم آلمانی را در کلاس های دانشگاه یاد بگیرم، بعد از حدود 200 ساعت یادگیری کلاسی و حداقل 200 ساعت دیگر برای حل تمرین های مختلف کتاب درسی در خارج از کلاس، تقریباً هیچ توانایی ای در برقراری ارتباط به زبان آلمانی نداشتم. اما در تلاش دوم خودم برای یادگیری زبان آلمانی، بدون شرکت در کلاس زبان، در کمتر از ده روز از سطح دانش زبانی گذشته خود فراتر رفتم (البته، نمیتوانستم به خوبی گذشته، افعال را صرف کنم و در مورد نکات گرامری توضیح دهم، اما این نوع اطلاعات گرامری کمکی هم به یادگیری طولانی مدت نمیکند).
منظور این است که باورهای شما و کیفیت مطالعه تأثیر بسیار زیادی بر نتایج نهایی دارد. پس اگر با روش درست پیش بروید، میتوانید زمان لازم برای یادگیری زبان انگلیسی را کاهش دهید. برعکس، اگر روش اشتباهی را در پیش بگیرید، زمان بیشتری نیاز خواهید داشت: یادتان باشد که در مدارس، حداقل 500 ساعت عربی و انگلیسی تدریس میشود، اما در پایان دوره اکثر دانش آموزان حتی یک جمله هم نمیتوانند بسازند و اگر در محیط عرب یا انگلیسی زبان قرار بگیرند، توانایی انجام امور بسیار پایه ای را هم نخواهند داشت.
اگر میخواهید در خارج از کشور ادامه تحصیل دهید، حتی بعد از چند سال تمرین و مطالعه زبان انگلیسی، در اوایل دوره تحصیلی تان دچار مشکلات زیادی خواهید شد، اما این موضوع فقط مربوط به زبان نمیشود و آداب و رسوم آکادمیک و غیرآکادمیک شما را بیشتر به چالش خواهند کشید. مثلاً، خود بنده باوجود سالها مطالعه و تدریس زبان و حتی سالها همکاری و تعامل حضوری مستمر با یک ایرانی-آمریکایی، تا زمانی که در یک کلاس درس در آمریکا شرکت نکرده بودم، نمیدانستم که شیوه بحث کردن ما ایرانی ها بسیار تندتر، تهاجمی تر و پرحرارت تر از آمریکایی ها است.
البته این به این معنی نیست که برای تحصیل و زندگی در خارج از کشور، سالهای سال مجبور خواهید بود پشت میز خود بنشینید و زبان یاد بگیرید: پس از عبور از مراحل اولیه، انگلیسی به یک ابزار برای انجام کارهای مختلف، جمع آوری اطلاعات و لذت بردن از نوشتهها و آثار سرگرم کننده تبدیل خواهد شد و یادگیری بدون خودآگاهی پیش خواهد رفت. یعنی مثلاً به جای اینکه اخبار فارسی بخوانید، فیلم فارسی ببینید، روابط خود را به افراد فارسی زبان محدود کنید و …، بسیاری از این فعالیتها را به زبان انگلیسی انجام خواهید داد و در همین فرایند، دانش زبانی خود را نیز تقویت خواهید کرد. پس نگران روند طولانی مدت یادگیری زبان انگلیسی نباشید.
بهترین متد آموزش زبان و بهترین کتاب آموزشی کدام است؟
“بهترین” متد و کتاب آموزش زبان چیست؟ در مورد متدهای آموزش زبان، کتابها و مقالات بسیار زیادی نوشته شده است. متد یعنی مجموعه ای از باید و نبایدهای از پیش تعیین شده و کاملاً مشخص که بایستی بدون انعطاف و تغییر، توسط مدرسین و زبان آموزان مو به مو پیاده شوند.
آخرین متدی که مورد اقبال بین المللی قرار گرفت و به سرعت نیز نقد و منسوخ شد، مربوط به دهه 1980 میلادی میشود. در واقع، هیچ دادهی علمی ای وجود ندارد که نشان دهد یک متد از متد دیگر بهتر است، و توجه داشته باشید که تمامی تبلیغات در مورد برتری یک متد نسبت به متد دیگر کاملاً غیرعلمی و گاهاً شیادانه است. مفهوم متد، مورد نقد جدی قرار گرفته است و به صورت کلی از مباحث علمی آموزش زبان رخت بربسته است.
اگرچه هنوز هم روشهایی تحت عنوان “بهترین و جدیدترین متد” در بازار آموزش زبان ارائه میشوند، اما نباید فریب این تبلیغات را خورد. هیچ متدی وجود ندارد که برای تمامی زبان آموزان (یا حتی کسر قابل توجهی از آنها) مؤثر باشد.
سؤالی که ممکن است مطرح شود این است: پس چه باید کرد؟ بهترین و علمی ترین استراتژی، به کارگیری اصول کلی آموزش زبان (مثل اهمیت تقویت احساسات مثبت یا دوری از یادگیری سریالی نکات گرامری) و حفظ ارتباط مستمر با زبان خارجی است.
در مورد “بهترین” کتاب آموزشی نیز، مواردی مشابه موارد بالا میتوان ذکر کرد. به عبارت دیگر، بهترین کتاب آموزشی کتابی است که برای شما بهترین باشد و به پیشرفت شما کمک کند. البته این بدان معنا نیست که تمامی کتابهای آموزش زبان به یک اندازه خوب یا بد هستند. مثلاً نمیتوان کتابهای آموزشی “سمت” را با کتابهایی مثل “Top Notch” یکی دانست. برخی کتابها به لحاظ اصول آموزش زبان نسبت به بقیه کتابها بهتر هستند، که در نوشته جداگانه ای در مورد آنها بحث خواهم کرد.
اگر در کلاسهای آموزش زبان شرکت میکنید، مهمترین نکته ای که باید در نظر داشته باشید این است که کتابهایی مثل “New Headway” فقط یکی از منابع مورد استفاده شما هستند و به خودی خود برای یادگیری زبان کافی نیستند. انتظار یادگیری زبان با تکیه بر کلاسهای آموزش زبان و امتناع از یادگیری خارج از کلاس، مثل این است که انتظار داشته باشید تنها با کلاس رانندگی ده، پانزده جلسه ای، به یک راننده حرفه ای تبدیل شوید.
بر اساس تجربه شخصی بنده، در آموزش کلاسی، تنها ده تا بیست درصد دانش زبانی فراگیران موفق مربوط به کتاب درسی آنها است و بقیه اطلاعات آنها از منابع دیگر، مثل فیلم، موسیقی، متون غیردرسی و غیره، است.
من در یادگیری زبان خیلی بیاستعدادم. چه کار باید بکنم؟
بعضی از افراد، وقت زیادی برای یادگیری زبان وقت صرف نمی کنند، اما به نظر می آید با سرعت خیره کننده ای پیشرفت می کنند. بعضی ها هم برعکس، هرچه قدر وقت و انرژی صرف می کنند، ظاهراً نتیجه مطلوبی نمی گیرند و از خود می پرسند: چرا من استعداد یادگیری زبان ندارم؟ نکته ای که باید تأکید کنم این است که این نمونه ها بسیار نادر هستند و از لحاظ استعداد زبانی، افراد در یادگیری طولانی مدت تفاوت عمده ای باهمدیگر ندارند.
بر اساس تحقیقات، حتی بهره هوشی هم قابل تغییر است و به جز موارد بسیار نادر، تمامی انسان ها از قابلیت هوشی اولیه به صورت نسبتاً یکسان برخوردار هستند و تفاوت ها از آنجا ناشی میشود که عده ای با این باور که بهره هوشی کاملاً ژنتیکی است، تلاشی در جهت ارتقای آن نمی کنند.
منظور این است که اگر زمانی احساس کردید که شما نسبت دوست تان توفیق چندانی در یادگیری زبان ندارید، شاید تفاوت در این باشد که شما اعتقاد دارید بی استعداد هستید (یا شاید اعتقاد دارید دیگر برای یادگیری زبان دیر شده است). ذکر دو نمونه در این خصوص خالی از لطف نیست.
سیاه پوستان آمریکا معمولاً در یادگیری دچار مشکلات زیادی هستند و بسیاری از آنها حتی دوره دبیرستان خود را هم تمام نمی کنند. تعدادی از آنها عمیقاً اعتقاد دارند که بهره هوشی شان پایین تر از سفیدپوستان است. قبل از انتخاب باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا، گروهی از محققین از یک نمونه آماری راندوم از دانش آموزان سیاه و سفید پوست تست استانداردی گرفتند و همان تست را پس از انتخاب شدن اوباما به نمونه آماری مشابهی از دانش آموزان دادند.
در تست اول، تفاوت زیادی بین نمرات سیاه پوست ها و سفیدپوست ها وجود داشت، اما در تست دوم، به یک باره نمرات دانش آموزان سیاه پوست ارتقا پیدا کرده بود. نتیجه گیری محققین این بود که انتخاب اومابا به عنوان اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا به دانش آموزان سیاه پوست این اعتماد به نفس و این باور را القا کرده بود که آنها به لحاظ استعداد، چیزی از سفیدپوست ها کم ندارد.
در تحقیقات دیگر، به دفعات نشان شده است که اگر افراد باور داشته باشند استعداد و هوش قابل ارتقا است، به مرور زمان تلاش خواهند کرد و باهوش تر خواهند شد.
نمونه دیگر فوتبالیست مشهور کریستیانو رونالدو است که معمولاً با لیونل مسی فوتبالیست آرژانتینی مقایسه میشود. اگر فوتبال تماشا میکنید و اخبار آن را دنبال میکنید، شاید برایتان شکی وجود نداشته باشد که لیونل مسی دارای استعداد ذاتی عجیبی برای فوتبال است، اما رونالدو چندان بااستعداد به نظر نمیرسد و موفقیت او را بیشتر مرهون تلاش بی وقفه و انگیزه او دانستهاند.
زمانی که رونالدو فوتبال خود را شروع کرد، کارشناسان و بازیکنان فوتبال آینده ای برای او متصور نبودند. حتی هم تیمی های رونالدو او را مورد تمسخر قرار میدادند، تا حدی که او در خلوت و حتی در تمرینات، گریه میکرد. اما حالا رونالدو بدون شک جزو 10 بازیکن برتر تاریخ فوتبال است و تقریباً به تمامی افتخارات ممکن در فوتبال رسیده است.
برای لحظه ای تصور کنید اعتقاد رونالدو این بود که استعداد او برای فوتبال کافی نیست و باید آینده خود را در زمینه دیگری جستجو کند: آیا باز هم رونالدو، رونالدو میشد؟ قطعاً، جواب این سؤال منفی است. باور عمیق رونالدو این است که “همیشه میتوانم بهتر از قبل باشم”. این باور، قدرت زیادی دارد و بهتر است شما هم باور مشابهی را در ذهن خود پرورش دهید.
نتیجه ای که میخواهم بگیرم این است که هرگز به خودتان تلقین نکنید که استعداد زبانی شما پایین تر از بقیه است. هرگز نگوید چرا من استعداد یادگیری زبان ندارم؟ به احتمال خیلی زیاد این تصور شما کاملاً و مطلقاً اشتباه است. به عنوان یک قدم مثبت برای غلبه بر این باور نادرست، به زمینه هایی فکر کنید که قبلاً تصور میکردید در آنها بی استعداد هستید اما اکنون این باورها به دلیل موفقیت های شما از بین رفته اند. شخص بنده جزو افرادی بودم که اعتقاد داشتم یادگیری زبان انگلیسی برایم غیرممکن است و تصور میکردم چنین استعدادی ندارم.
حتی اگر بپذیریم که شما جزو آن موارد نادر (تأکید میکنم “موارد نادر”) بی استعدادی زبانی هستید و توانایی شما مثلاً ده درصد از بقیه کمتر است، معنی این واقعیت این است که شما باید ده درصد بیشتر تلاش کنید. و اگر توانستید بیست درصد بیشتر تلاش کنید، پیشرفت تان از افراد بااستعدادتر از خودتان هم بیشتر خواهد بود.
در هر صورت، این نوع باورها و تلقین های منفی و اعتقاد به عدم استعداد لازم برای یادگیری زبان خارجی، فوق العاده سمی و خطرناک هستند و هر نوع پیشرفت و تغییر مثبت را در نطفه خفه خواهند کرد. اگر در گذشته در یادگیری زبان ناموفق بوده اید، به احتمال قریب به یقین علت آن، چیزی غیر از عدم وجود استعداد بوده است: احتمالاً روش اشتباهی در پیشگرفته اید، یا خود یا دیگران انگیزه تان را تخریب کرده اید، یا تلاشتان کافی نبوده است، یا….
نکته مهمتر اینکه همانطور که قبلاً عرض شد، نمودار یادگیری زبان خطی نیست، بلکه این نمودار سینوسی است.
از چه فرهنگ لغتی استفاده کنم؟
معرفی فرهنگ لغت انگلیسی خوب: سوال اساسی این است که “فرهنگ لغت باید تک زبانه باشد یا دو زبانه؟” داشتن فرهنگ لغت فارسی به انگلیسی و یا انگلیسی به فارسی مفید خواهد بود و در مواردی به شما کمک خواهد کرد. فرهنگ لغت فارسی به انگلیسی تک جلدی “آریان پور” و فرهنگ لغت انگلیسی به فارسی ”هزاره” دو مورد از فرهنگ لغات بسیار خوب در بازار هستند. اما اگر فکر میکنید قیمت آنها زیاد است، میتوانید از فرهنگ لغات کم کیفیت تر آنلاین، مترجم گوگل یا نرم افزارهای مجانی که قابل دانلود هستند استفاده کنید.
البته باید استفاده از فرهنگ لغات دو زبانه را به کمترین میزان ممکن کاهش دهید و سعی کنید تا میتوانید از فرهنگ لغات تک زبانه انگلیسی به انگلیسی استفاده کنید چون این فرهنگ لغات برای تعریف واژه ها از حدود دو یا سه هزار کلمهی رایج در زبان انگلیسی استفاده میکنند که تماس مستمر با این کلمات رایج باعث خواهد شد در مدت کوتاهی به طور کامل آنها فرا بگیرید.
برای درک اهمیت این موضوع، بهتر است بدانید که صد کلمه رایج اول در زبان انگلیسی، حدود پنجاه درصد کل کلمات متون مختلف را تشکیل میدهند! بنابراین، یادگیری عمیق سه هزار کلمه از رایج ترین واژه ها در زبان انگلیسی ابزار بسیار قدرتمندی برای درک متون مختلف خواهد بود و انگیزه شما را شدیداً افزایش خواهد داد. علاوه براین، با استفاده از فرهنگ های تک زبانه، بسیاری از ساختارهای دستوری پایه ای در زبان انگلیسی را به صورت ناخودآگاه فرا خواهید گرفت.
اگر فکر میکنید با استفاده از فرهنگ های دو زبانه، یادگیری شما تسریع میشود، کاملاً در اشتباهید چون اساساً میزان و عمق یادگیری با سختی فرایند یادگیری رابطه کاملاً مستقیمی دارد. پس بهتر است از همان ابتدا استفاده از فرهنگ های دو زبانه را به ده تا بیست درصد موارد تقلیل دهید و نهایتاً آنها کاملاً کنار بگذارید.
یک مثال موضوع را روشن تر خواهد کرد: من برای درک معنی و یادگیری لغت نسبتاً پیشرفته “sensationalize” از یک معادل بد فارسی استفاده کردم و تا همین امروز در مورد معنای دقیق این واژه ایده درست و مشخصی ندارم، درحالی که تصویر ذهنی کاملاً روشنی از لغات پیچیده تری مثل “associate” دارم و هیچ معادل فارسی ای هم برای آنها یاد نگرفتم: درست است که زمان بیشتری طول کشید تا “associate” را یاد بگیرم، اما عمق آن در ذهن من بسیار بیشتر از کلمه “sensationalize” است.
این یک استثناء نیست و میتوانم نمونه های بی شماری را از تجربه یادگیری خودم مثال بزنم. با وجود اینکه استفاده من از فرهنگ لغات دو زبانه بسیار کمتر از حد معمول بود، اما همان مقدار استفاده محدود هم تاثیرات منفی خود را داشت.
اگر احساس میکنید سطح زبان تان خیلی پایین است و دوست دارید با فرهنگ لغت ساده ای کار کنید، پیشنهاد من فرهنگ لغت “Oxford Elementary Learner’s Dictionary” است که برای شروع یادگیری بسیار مناسب است: زبان آن فوق العاده ساده و روان است و مثالهای نسبتاً زیادی دارد (من برای شروع یادگیری از همین فرهنگ لغت استفاده کردم). این فرهنگ لغت از دو هزار کلمه رایج برای تعریف واژه ها استفاده کرده است و در کل دارای 19 هزار کلمه است.
نسخهای از این فرهنگ لغت دارای معادل فارسی لغات نیز است که شاید برای شروع کردن از صفر مفید باشد. البته من معمولاَ این نسخه را به عنوان یک فرهنگ لغت انگلیسی خوب معرفی و توصیه نمیکنم.
“Oxford Basic American Dictionary for Learners of English” کمی از فرهنگ لغت قبلی پیشرفته تر است و به نظر من، تعاریف لغات در آن کمی گنگ تر است اما بااین وجود یکی از بهترین فرهنگ لغاتی است که برای شروع یادگیری میشناسم. این فرهنگ لغت دارای سی دی نرم افزاری نیز هست که حتماً تهیه کنید. برای تعریف کلمات در این فرهنگ لغت نیز، از دو هزار واژه پایه ای زبان انگلیسی استفاده شده است که فهم این تعاریف را ساده تر میکند. در مجموع، این فرهنگ لغت دارای 27 هزار کلمه است و مثالها، تصاویر، توضیحات گرامری ساده، نکات مربوط به تلفظ درست و چیزهای زیاد دیگری در آن وجود دارد. در ابتدا، تنها یکی از این دو فرهنگ لغت را تهیه کنید و فرهنگ لغت دیگری خریداری نکنید.
اما در سطوح پیشرفته، “Longman Dictionary of Contemporary English” یکی از بهترین فرهنگ لغات موجود در بازار است که به صورت آنلاین هم قابل دسترس است. میتوانید نرم افزار این فرهنگ لغت را با قیمتی نازل از کتاب فروشی ها تهیه کنید. یکی از مهمترین مزیت های این فرهنگ لغت تعداد زیاد مثال هایی است که همراه با فایل صوتی در داخل نرم افزار آن گنجانده شده است (که برای دیدن این مثال ها، لازم است ورژن کامل آن را روی کامپیوتر خود نصب کنید).
اگر مثال ها و تعاریف موجود در لانگمن کافی یا روشن نبود، میتوانید هر کلمه ای را که دوست داشتید در جستجوگر گوگل تایپ کنید و به دنبال آن کلمه “definition” را اضافه کنید تا مثال ها و تعاریف دیگری از چندین فرهنگ لغت دیگر را نیز ببینید.
نکته آخر اینکه اگر تمامی کارهای خود را با لپتاپ انجام میدهید و به راحتی میتوانید ساعت ها روی صفحه لپتاپ خود مطالب مختلف و فایل های ورد و پی دی اف را بخوانید، استفاده از نرم افزار فرهنگ لغات برایتان مشکلی پیش نخواهد آورد، اما اگر به این کار عادت ندارید و نمیتوانید برای مدت طولانی با لپتاپ یا کامپیوتر کار کنید، حتماً از فرهنگ لغات کاغذی استفاده کنید چون تأثیر این قضیه روی یادگیری شما در طولانی مدت بسیار زیاد خواهد بود. هزینه کردن برای فرهنگ لغات خوب یکی از بهترین سرمایه گذاری های شما در یادگیری زبان خواهد بود.
اهمیت لهجه و تلفظ
بسیاری از زبان آموزان وسواس زیادی در مورد تلفظ دقیق و تقلید لهجه به خرج میدهند. از نظر خیلی از فراگیران، لهجه یکی از مهمترین جنبه های یادگیری زبان است. بنده منکر اهمیت لهجه و تلفظ صحیح انگلیسی نیستم و میدانم که لهجه خوب بارزترین نشانی است که (مخصوصاً در فرهنگ های بسته مثل ایران) به عنوان دانش زبانی پیشرفته تفسیر میشود.
در نگاه اول، هیچ چیزی بارزتر از یک لهجه خوب نیست و هیچ چیزی هم به اندازه لهجه و تلفظ بد مورد قضاوت و نقد تند قرار نمیگیرد، حتی از طرف کسانی که عمری به تدریس زبان انگلیسی مشغول بوده اند. در مورد تلفظ، حتماً سعی کنید که حداقل بهگونه ای کلمات را ادا کنید که قابل فهم باشند.
همچنین، آگاهی از تلفظ صحیح کلمات، باعث خواهد شد توانایی شنیداری تان به سرعت پیشرفت کند. یعنی اگر فکر میکنید “muscle” بهصورت “موسکوله” تلفظ میشود، احتمال اینکه بتوانید در یک فیلم یا مکالمه، این لغت را تشخیص دهید، بسیار پایین است.
اما در مورد تقلید لهجه، یادتان باشد که برای موفقیت باید زمان بسیار زیادی صرف تمرین و تکرار کنید و میزان توفیق شما نیز نسبی خواهد بود، و اگر چندان برایتان مهم نیست که دیگران در مورد لهجه تان چه قضاوتی میکنند، شاید بهتر باشد وقت خود را بیشتر صرف جنبه های دیگر زبان بکنید.
خبر خوب این است که لااقل در کشور ایالاتمتحده، لهجه خارجی چیز بدی تلقی نمیشود و حتی در مواردی موجب جذابیت فرد نیز میشود، البته به جز لهجه هندی و تعدادی دیگر از لهجه ها که مورد قضاوت فرهنگی قرار میگیرند! در مورد لهجه فارسی، قضاوت خاصی در آمریکا وجود ندارد (شاید به این دلیل که تعداد مهاجرین و دانشجویان ایرانی در آمریکا هنوز مثل هندی ها زیاد نشده است)، جز اینکه بعضاً یک نوع “عشوه” خاص در گفتار آقایان ایرانی هست که چندان در فرهنگ آنها جالب نیست.
تقریباً تمامی نرم افزارهای مربوط به فرهنگ لغات معتبر، قابلیت پخش تلفظ کلمات مختلف را دارا هستند که این ویژگی به شما کمک خواهد کرد تلفظ کلمات را از همان ابتدا درست یاد بگیرید. همچنین، یادگیری علائم “فونتیک” (یا همان علائمی که برای نوشتن تلفظ کلمات در فرهنگ لغات استفاده میشوند) برای یادداشت کردن تلفظ های درست، مفید خواهد بود.
اما برای تقویت لهجه و آهنگ گفتار خود و تمرین تلفظ درست کلمات، توصیه میکنم از روش معروف و مؤثر “سایه” استفاده کنید.
لهجه آمریکایی یا لهجه بریتیش؟ کدام بهتر است؟
در مورد انتخاب بین تلفظ و لهجه آمریکایی یا بریتیش، باید عرض کنم که به طور کلی لهجه بریتانیایی بهعنوان لهجه “باکلاس و اشرافی” شناخته میشود، حتی در آمریکا، اما به شرطی که چهره شما هم شبیه بریتانیایی ها باشد و نه شبیه اعراب، پاکستانی ها، هندی ها، چینی ها، اسپانیایی ها یا ساکنین آمریکای جنوبی!
اساساً، آمریکایی ها و خیلی از ملل پیشرفته نمیتوانند قبول کنند که با چهره خاورمیانه ای بتوانید “باکلاس و اشرافی” باشید (هر چند مستقیم به شما چیزی نخواهند گفت). پس اگر میخواهید تلفظ و لهجه بریتانیایی را تقلید کنید، به این نکته توجه داشته باشید. همچنین، به علت قدرت بالای اقتصادی و فرهنگی کشور ایالات متحده و نفوذ سینمای هالیوود، لهجه آمریکایی حتی در بین ملل اروپایی، که سابقاً تمایل به تلفظ بریتانیایی داشتند، در حال گسترش است.
مخلوط کردن لهجه ها
نکته دیگر اینکه به هیچ عنوان، تلفظ آمریکایی و بریتانیایی را باهم مخلوط نکنید و فقط یکی را انتخاب کنید: مخلوط کردن این دو علاوه بر اینکه صحبت کردن شما را “خندهدار” خواهد کرد، بعدها اگر خواستید مدرک آزمون بینالمللی زبان بگیرید، به ضررتان تمام خواهد شد.
تقلید لهجه های محلی
مسئله دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که بعضی از زبان آموزان دوست دارند لهجه های محلی خاص در آمریکا یا بریتانیا را تقلید کنند. مثلاً دوستی داشتم که علاقه داشت مثل اهالی ایالت تگزاس آمریکا صحبت کند. یا یکی از شاگردانم تلاش میکرد لهجه “کاکنی” لندن را تقلید کند. بعضی ها هم ممکن است دوست داشته باشند لهجه سیاه پوستان آمریکا را تقلید کنند.
توصیه اکید من این است که هرگز سراغ لهجه های محلی نروید چون اولاً منابع کافی برای تقلید لهجه را پیدا نخواهید کرد و مجبور خواهید شد آن را با لهجه های دیگر ترکیب کنید، و دوماً در محیط انگلیسی زبان، شدیداً مورد قضاوت قرار خواهید گرفت. برای اینکه درک مناسبی از این مسئله داشته باشید، تصور کنید یک گردشگر اهل تاجیکستان یا لبنان، که به ایران و زبان فارسی علاقه دارد، بخواهد در ایران به لهجه گیلانی یا آذری صحبت کند!
پس اگر قصد تقلید لهجه دارید، بهتر است بروید سراغ لهجه استاندارد چون لهجه استاندارد لهجه ای است که قشر تحصیل کرده، رسانه ها و نهادهای حکومتی در تمامی نقاط یک کشور سعی میکنند از آن تقلید کنند.
اهمیت یادگیری لغت
اهمیت لغت در یادگیری انگلیسی : دانش لغوی یکی از مهم ترین عواملی است که سطح یک زبان آموز را مشخص میکند. بسیاری از دوستانی که دانش زبانی نسبتاً خوبی دارند، اهمیت یادگیری لغت را زیر سؤال میبرند و دلیلی که ارائه میدهند این است: “مهم یادگیری ساختار زبان است و زمانی که ساختارها در ذهن شکل گرفت و تثبیت شد، به راحتی میتوان کلمات را یاد گرفت و در آن ساختارها جایگزین کرد.”
این منطق کاملاً نادرست است و با این روش مشکلات زیادی برای زبان آموز پیش میاید. اولین مشکلی که ایجاد میشود این است که در شکل افراطی، این شیوه یادگیری ممکن است به همان روشی ختم بشود که به صورت سنتی در مورد زبان عربی در مدارس اجرا شده است و نتایج کاملاً ناامیدکننده بوده است (البته درگذشته های نه چندان دور، مشابه همین روش در کشورهای غربی در مورد زبان لاتین، که یک زبان مرده است، هم در پیش گرفته شد و نتایج مشابهی هم در پی داشت).
به عبارت دیگر، ممکن است قسمت عمده تمرکز ما بر یادگیری گرامر معطوف شود و نتیجه عکس از این کار بگیریم. دومین مشکل این است که بسیاری از کلمات را نمیتوان از گرامر و دستور زبان منفک کرد. به عنوان مثال، آیا میتوان فرق بین “say” و “tell” را با نکات گرامری توضیح داد؟ به مثال های زیر دقت کنید تا منظورم مشخص تر شود:
واضح است که بدون یاد گرفتن این دو کلمه، نمیتوانید قواعد آن را یاد بگیرید. تعدادی کلمات دیگر نیز هستند که شبیه این دو کلمه در جمله “رفتار میکنند”، اما آیا کار درستی است که برای هر دسته از کلمات یک قاعده دستوری یاد بگیرید؟ مسلماً این کار اشتباه است چون مجبور خواهید شد لیست های مختلف و قواعد دستوری بی شماری را حفظ کنید.
شاید فکر کنید مثال بالا یک استثناء است و به صورت کلی میتوان دستور زبان را از کلمات تفکیک کرد، اما اکثریت کلمات خواص دستوری خاصی را با خود یدک میکشند و بدون یادگرفتن آن کلمات، نمیتوانید نکات گرامری مربوطه را یاد بگیرید یا اگر هم یاد بگیرید، زمان صحبت کردن یا حتی نوشتن، دچار اشتباهات متعددی خواهید شد. علت عمده این قضیه هم این است که تعداد این قواعد دستوری بعد از مدت کوتاهی بسیار بسیار زیاد خواهد شد، و باید توجه کرد که ذهن آدمی عملکرد جالبی در ذخیره و بازیابی قواعد و الگوریتم ها ندارد.
مثال زیر نمونه ای است از اشتباهات رایج بین زبان آموزان پیشرفته و مدرسان زبان انگلیسی و حتی بین کسانی که سالها در محیط انگلیسی زبان زندگی کرده اند:
مشکل از کجاست؟ مشکل این است که این افراد قاعده کلی “فاعل + فعل + مفعول + to + فعل” را (که در بسیاری از موارد درست عمل میکند) استفاده میکنند، بدون توجه به قواعد ثانوی دیگری که در مورد افعالی مشابه suggest یاد گرفته اند. اگر این افراد به جای یادگیری نکات دستوری و استثنائات آنها، هر فعل را با ویژگی های خاص آن فعل یاد گرفته بودند، این مشکل ایجاد نمیشد. این موضوع اهمیت لغت در یادگیری انگلیسی را نشان میدهد.
بنابراین، بهترین راه حل این است که به جای استفاده از قواعد کلی و به خاطر سپردن تمامی استثنائات، کلمات را با خواص دستوری خاص خود یاد بگیرید و با این کار، گرامر شما در مدت کوتاهی خیلی پیشرفته تر از آن چیزی خواهد شد که فکر میکنید و احتمالاً هم متوجه نباشید که دارید گرامر یاد میگیرید!
البته یادگیری قواعد کلی قطعاً مفید خواهد بود، و منظور من فقط این است که سعی نکنید برای هر چیز کوچکی، یک قاعده دستوری یاد بگیرید. به عبارت دیگر، به جای اینکه مثلاً تمامی افعالی که با to استفاده میشوند و تمامی افعالی را که با ing- استفاده میشوند را لیست کنید و هر روز آنها را مرور کنید (به این امید که موقع صحبت کردن، آنها را درست بکار خواهید برد)، هر فعل را با تمامی خواص دستوری اش در یک جمله به خاطر بسپارید و “موسیقی” خاص آن فعل را به مرور زمان یاد بگیرید؛ درست است که پیشرفت اولیه شما کند به نظر خواهد آمد، ولی نتیجه نهایی بسیار بهتر خواهد بود.
جالب است بدانید بر اساس تحقیقات، در هنگام صحبت کردن و نوشتن، افراد (مگر در موارد بسیار معدود) از همین “موسیقی” کلمات و عبارات استفاده میکنند، نه از قواعد دستوری ریز و درشت. پیشنهاد من این است که برای تقویت دانش گرامری خود، حداقل 80 درصد زمان خود را صرف یادگیری ویژگی های خاص کلمات بکنید و تنها 20 درصد از وقت خود را بر روی یادگیری قواعد گرامری صرف کنید.
سؤالی که زبان آموزان به صورت مکرر میپرسند این است: “چگونه لغات انگلیسی را فعال کنم؟ چرا نمیتوانم از کلماتی جدیدی که یاد گرفته ام در هنگام صحبت کردن یا نوشتن استفاده کنم؟” کلماتی را که یاد گرفته اید میتوان به دو بخش “فعال” و “غیرفعال” تقسیم کرد.
کلمات فعال آن دسته از کلمات هستند که هم در درک مطلب و هم در صحبت کردن به راحتی میتوانید از آنها استفاده کنید، اما کلمات غیرفعال کلماتی هستند که فقط در درک مطلب میتوانید از آنها استفاده کنید، نه در هنگام صحبت کردن یا نوشتن.
باید بدانید که تمامی انسانها تعداد کلمات فعالشان کمتر از تعداد کلمات غیرفعالشان است. به عبارت دیگر، اینکه نمیتوانید از تمامی کلمات جدیدی که فراگرفته اید استفاده کنید، کاملاً طبیعی است و حتی در زبان مادری هم اتفاق می افتد. پس نگران نباشید!
فعال کردن کلمات روند زمان بری است و لازم است برای این کار، کلمات را در جاهای مختلف ببینید و بشنوید، که این مسئله اهمیت تماس مستمر با زبان را روشن تر میکند. اگر تماس کافی با زبان انگلیسی داشته باشید و این تماس را حفظ کنید، به مرور زمان کلمات جدیدی که فراگرفته اید فعال خواهند شد.
مهم ترین نکته ای که در مورد فعال کردن لغات باید بدانید این است که اکثریت قریب به اتفاق لغاتی که در صحبت کردن استفاده میکنید حاصل تعداد دفعاتی است که آنها را دیده یا شنیده اید. تصور کنید کلمه “weakness” یا “ضعف” را برای اولین بار در عبارت زیر مشاهده میکنید و معنی آن را در همان جمله یاد میگیرید:
“One side effect of this medicine is physical weakness”
حالا تصور کنید روز بعد از یادگیری این لغت، میخواهید در مورد نقاط “ضعف” و قوت خودتان صحبت کنید. چون این بار موضوع صحبت شما (یعنی ضعف ها و کاستی های خود شما) با موضوع مثال بالا (یعنی ضعف جسمی ناشی از یک دارو) اندکی فرق دارد، احتمال اینکه بتوانید کلمه “weakness” را به سرعت به خاطر بیاورید، کمتر است. یعنی، اگر میخواستید در مورد ضعف ناشی از استفاده از دارویی خاص صحبت کنید، احتمال به خاطر آوردن کلمه “weakness” بیشتر میشد!
متأسفانه، ذهن آدمی قابلیت کمی برای انتقال یک مفهوم از یک زمینه به زمینه دیگر دارد و زمانی بهترین عملکرد را از خود نشان میدهد که بافت یا context بیشترین شباهت را به بافتی که یادگیری در آن اتفاق افتاده است، داشته باشد.
لابد فکر میکنید “خیلی خوب، حالا چگونه لغات انگلیسی را فعال کنم؟” اگر میخواهید کلمات را به صورت کاملاً فعال در ذهن خود داشته باشید، لازم است آنها را در مثال های مختلف ببینید، بشنوید و به کار ببرید. خوشبختانه برای این کار تنها لازم است با انگلیسی به صورت مداوم در تماس باشید و اجازه بدهید گذر زمان کار خودش را بکند.
کاربرد این نکته برای شما این است که وقتی کلمه جدیدی یاد میگیرید بهترین روش، یادداشت کردن آن کلمه با مثالی از زندگی شخصی شما است. یعنی اگر میخواهید کلمهی “stubborn” یا “لجباز” را بهتر یاد بگیرید، به جای یادداشت کردن جمله ای مشابه “Jack is stubborn” بهتر است به شخصی در زندگی خود فکر کنید که لجباز است و مثلاً بنویسید “Uncle Reza is stubborn”.
از این به بعد، هر بار که “عمو رضا” را ببینید، کلمهی stubborn را هم مرور خواهید کرد! به همین دلیل است که فلش کاردهای “لایتنر” و غیره با وجود اینکه کلمات را در جمله هم استفاده میکنند، نهایتاً برای یادگیری سودمند نیستند و بعد از مدت کوتاهی کلمات حفظ شده فراموش میشوند. تأثیر مثبت استفاده از مثال های شخصی بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنید: امتحان کنید!
نکات کلیدی یادگیری لغت:
قبلا در نوشته ای جداگانه، در مورد اهمیت یادگیری واژگان انگلیسی و تقویت دانش لغوی توضیح داده ام. در این قسمت، 13 نکته کلیدی برای یادگیری لغت را معرفی و بررسی خواهم کرد:
نکته 1: مهمترین نکته این است که حفظ کردن لیست لغات پرکاربرد انگلیسی (مخصوصاً در ابتدای راه یادگیری) یکی از بدترین تصمیماتی است که میتوانید بگیرید. این نوع لیست ها را به آسانی میتوان از اینترنت دانلود کرد: لیست هزار کلمه ای، لیست سه هزار کلمه ای…. این لغات پرکاربرد به مرور زمان جزو پایه های اصلی دانش لغوی شما در تمامی مهارت های زبانی خواهند شد، پس سعی نکنید وقت خود با این نوع لیست ها تلف کنید: راه میانبری وجود ندارد و باید اجازه دهید یادگیری به مرور اتفاق بیافتد. حتی سعی کنید از کتاب های مختلف آموزش لغت نیز در مراحل ابتدایی و متوسط استفاده نکنید چون این کتابها فوق العاده ملال آور و کم تأثیر هستند.
نکته 2: هیچ گاه بیشتر از دو لغت مشابه را همزمان یاد نگیرید چون این کار یادگیری شما را به شدت به تأخیر خواهد انداخت. مثلاً اگر وسوسه شدید تفاوت های get، bring و fetch و take و چند لغت مشابه دیگر را یک بار و برای همیشه یاد بگیرید، مطمئن باشید زمان بسیار زیادی طول خواهد کشید تا این لغات را به صورت اتوماتیک و بدون فکر کردن استفاده کنید. در مورد خود من، تعدادی از لغاتی که به این صورت یاد گرفتم، با وجود گذشت بیش از بیست سال، هنوز باعث سردرگم شدنم میشوند.
نکته 3: لغاتی که به لحاظ املایی به هم شباهت دارند نباید باهم فراگرفته شوند. یکی از بدترین روش های یادگیری لغت، لیست کردن آنها به صورت الفبایی است: هیچ گاه این کار را نکنید یا سعی نکنید مثلاً یک یا دو صفحه از فرهنگ لغت تان را حفظ کنید. همچنین، از خرید و مطالعه کتاب هایی که لغات را به صورت الفبایی ارائه میدهند به شدت پرهیز کنید (مگر اینکه آزمونی در پیش داشته باشید و مجبور باشید در مدت کوتاهی، تعداد زیادی لغت حفظ کنید، ولی درهرصورت، این کار برای یادگیری زبان بی فایده است).
نکته 4: به هیچ عنوان لغت های جدید را به تنهایی و بدون مثال یادداشت نکنید. این کار تنها در کوتاه مدت ممکن است مؤثر باشد اما در طولانی مدت باعث خواهد شد فعال سازی لغات به تأخیر بیافتد. پس اگر در یک مدت کوتاه، لیست سه هزار کلمه رایج در زبان انگلیسی را حفظ کردید ولی در صحبت کردن و نوشتن نتوانستید از آنها استفاده کنید، تعجب نکنید.
نکته 5: هیچ گاه سعی نکنید تمامی معانی یک لغت را هم زمان یادداشت کنید و یاد بگیرید. این کار مانع یادگیری شما خواهد شد و در طولانی مدت به ضرر شما تمام خواهد شد. اجازه بدهید یک یا دو معنی در ذهن شما تثبیت شود، و بعد سراغ معانی بعدی بروید.
نکته 6: تا میتوانید از ترجمه فارسی برای یادگیری لغات جدید پرهیز کنید. عدم استفاده از ترجمه، به فعال سازی لغات جدید کمک خواهد کرد. یادتان باشد که در صحبت کردن و نوشتن واقعی (مخصوصاً در محیط انگلیسی زبان)، به ندرت به زبان فارسی فکر میکنیم و اگر افکار شما به فارسی است، این تنها به این خاطر است که شما در مراحل ابتدایی یادگیری هستید یا اینکه در یادگیری زبان انگلیسی، بیش از حد به زبان فارسی تکیه کرده اید.
نکته 7: تعاریف واژه ها در فرهنگ لغات (و یا معادل فارسی آنها)، تنها یک ابزار برای آشنایی با روح واژه ها است و اگر بعد از مدتی توانستید واژه هایی را که فراگرفته اید در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید بدون اینکه بتوانید تعاریف (یا معادل های فارسی) را به خاطر بیاورید، دلیلی ندارد نگران شوید و بهتر است به خود تبریک بگویید و این اتفاق را به فال نیک بگیرید. اما اگر هنوز معتقد هستید تعاریف لغات همیشه برای درک درست حیاتی هستند، سعی کنید کلمات رایج مثل “ماهیت” و “تعصب” را به فارسی تعریف کنید!
نکته 8: سعی کنید لغات را با ترکیب رایج آنها (یا همان collocation) یاد بگیرید. مثلاً اگر دارید کلمهی “glasses” یا عینک را یاد میگیرید، بهتر است دو یا سه نمونه از ترکیب های رایج آن را هم یاد بگیرید: “Please put on your glasses”. در این صورت، هم روان تر و طبیعی تر صحبت خواهید کرد و هم کمتر فراموش خواهید کرد؛ همچنین، با ادامه این روند، به مرور “موسیقی” و روح زبان در ذهن شما شکل خواهد گرفت.
نکته 9: عضو گروه های مجازی بشوید و کلمات جالبی را که یاد گرفته اید به اشتراک بگذارید. یادتان باشد که باثبات ترین نوع یادگیری از طریق یاد دادن مطالب به دیگران حاصل میشود. تلگرام، فیسبوک و سایر نرم افزارها و شبکه های اجتماعی بستر بسیار خوبی برای این کار به وجود آورده اند و کافی است کمی در گوگل جستجو کنید. با این کار، خواهید توانست با افراد دیگری که دارند انگلیسی یاد میگیرند در تماس باشید و اگر تمایل داشتید، میتوانید از تجربیات و آموخته های آنها نیز استفاده کنید.
نکته 10: مرور لغات و مثالها، کلیدی ترین نکته یادگیری لغت است. اگر با خواندن یک متن، لغت جدیدی یاد گرفته اید و مثال هایی برای آن یادداشت کرده اید، تمام این زحمات بدون مرور بعد از مدت کوتاهی به هدر خواهند رفت، مخصوصاً اگر این لغت جدید چندان در زبان انگلیسی پرکاربرد نیست. حداقل 20 درصد از زمان مطالعه خود را به مرور لغات و نکات یاد گرفته شده اختصاص دهید.
نکته 11: یک بسته کاغذ یادداشت چسب دار بخرید و در محل زندگی خود اسامی اشیاء مختلف را بنویسید و روی آنها بچسبانید! احتمالاً دیگران سر به سرتان خواهند گذاشت، ولی اشکالی ندارد!
نکته 12: ماهی یک بار، یک تست آنلاین لغت بدهید و از ارتقاء سطح دانش لغوی خود لذت ببرید! برای پیدا کردن این تستها، عبارت “Online English vocabulary tests for elementary students” را در گوگل تایپ کنید و به سایت های مختلف سر بزنید.
نکته 13: در سطوح مبتدی، متوسط و حتی سطوح نسبتاً پیشرفته، به راحتی میتوانید با استفاده از متون عادی و بدون کمترین نیاز به فلش کاردهای لایتنر و کتابهای کسل کننده لغت، واژگان مورد نیاز خود را با عمق فراوان یاد بگیرید. اما در سطوح پیشرفته و فوق پیشرفته به این دلیل که لغات کم کاربرد در متون عادی و حتی علمی به ندرت مشاهده میشوند، لازم است از کتاب های لغت استفاده کنید تا بتوانید دانش لغوی خود را بیشتر تقویت کنید.
برای موفقیت در مسیر فراگیری زبان انگلیسی، حتماً به این 13 نکته کلیدی برای یادگیری لغت توجه داشته باشید.
از چه کتابی استفاده کنم؟
یکی از مشکلات عصر اطلاعات این است که منابع اطلاعاتی آنقدر متعدد و پرشمار هستند که تصمیم گیری را با مشکل مواجه میکنند. خیلی ها پس از مشاوره با افراد مختلف و جستجو در اینترنت، به اندازه ای سردرگم میشوند که شروع یادگیری را پیوسته به تأخیر می اندازند و نهایتاً از این کار منصرف میشوند.
مسئله تعدد منابع در مورد آموزش زبان انگلیسی، جدی تر از بسیاری زمینه های دیگر است؛ کتاب های بسیار زیادی در بازار برای آموزش زبان وجود دارند، اما اکثر آنها برای استفاده به عنوان خودآموز اصلاً توصیه نمیشوند. حتی تعداد زیادی از کتاب هایی که به عنوان “خودآموز” به بازار عرضه شده اند، منابع خوبی برای یادگیری نیستند و استفاده از آنها در یادگیری شما اخلال ایجاد خواهد کرد.
کتاب هایی نظیر انگلیسی در سفر، کتاب های سازمان سمت، بستهی آموزش زبان نصرت و کتاب های مربوط به آزمون های بین المللی زبان، مناسب روش خودآموز نیستند. حتی کتاب های آموزش زبان کلاسی (مانند، سری کتاب های Headway و Interchange) نیز به عنوان منبع اصلی یادگیری زبان در خانه، قابل توصیه نیستند: البته اگر خواستید بیشتر از برنامه روزانه خود مطالعه کنید، می توانید از قسمت هایی از این کتاب ها هم به عنوان منابع ثانوی استفاده کنید، مخصوصاً اگر تصمیم گرفته اید با شخص دیگری یادگیری خود را شروع کنید و ادامه دهید.
یکی از مشکلات عمده این کتاب های کلاسی این است که علیرغم ظاهر جذابشان، بسیار کسل کننده و آزاردهنده هستند، و من با وجود تصمیم جدی برای استفاده از آنها در مراحل مختلف یادگیری خودم، هرگز موفق نشدم بیشتر از ده یا بیست صفحه از این کتابها را مطالعه کنم و بارها در مقاطع مختلف از ادامه مطالعه آنها منصرف شدم؛ کسی را هم نمیشناسم که بدون شرکت در کلاس زبان، توانسته باشد بیشتر از چند درس از این کتابها را در منزل مطالعه کرده باشد.
پس از چه کتابی باید استفاده کرد؟ توصیه من این است که سری به بازار بزنید و کتابهایی را که با نام “استیج” شناخته میشوند بررسی کنید. در این کتابچه ها ، از تعداد مشخصی از کلمات و ساختارها استفاده شده است که در زبان انگلیسی پرکاربرد هستند. کتابچه ها در سطوح مجزا طراحی شده اند که در هر سطح نسبت به سطح قبل، از تعداد کلمات بیشتر و ساختارهای پیچیده تری استفاده شده است و به این ترتیب، مرحله به مرحله به سطح پایانی میرسید و آماده میشوید تا با متون واقعی و دستکاری نشده مثل اخبار و رمان مواجه شوید.
انتشاراتی های متفاوتی اقدام به انتشار این کتابچهها کردهاند و هر کدام تعداد سطوح متفاوتی تعریف کرده اند. انتشارات آکسفورد (اکثراً با لهجه بریتانیایی)، انتشارات Macmillan (بیشتر لهجه بریتانیایی)، انتشارات کمبریج (هم آمریکایی و هم بریتانیایی)، انتشارات Black Cat (هم بریتانیایی، هم آمریکایی)، انتشارات Penguin (هم بریتانیایی، هم آمریکایی)….
زمان انتخاب این کتابچه ها دقت کنید که سطحی را انتخاب نکنید که خیلی سخت باشد. برای شناسایی سطح خود، عبارت “Oxford Bookworms Level Tests” را در گوگل تایپ کنید و وارد قسمت کتابچه های سطح بندی شده در سایت رسمی انتشارات آکسفورد بشوید. تست های طراحی شده به شما این امکان را خواهد داد تا سطح خود را با دقت شناسایی کنید.
معمولاً، تست های مشابهی برای تعیین سطح کتابچه های مربوط به انتشاراتی های دیگر وجود دارد که میتوانید آنها را از طریق جستجو در گوگل پیدا کنید و سطح مورد نیاز خود را مشخص کنید. کافی است عبارتی شبیه عبارت زیر را در گوگل جستجو کنید: “Cambridge/Black Cat/Macmillan Graded Readers Level Test” .
یک روش سادهتر این است که با مطالعه صد کلمه از یک صفحه راندوم کتابچه، نباید به بیشتر از 10 کلمه جدید برخورد کنید: البته مشکل این روش این است که اکثر دانشجویان ایرانی لیست لغات زیادی را حفظ کرده اند، که این مسئله باعث ایجاد توهم در برآورد سطح واقعی دانش زبانی میشود، پس اگر قبلاً لغات زیادی را به صورت لیست حفظ کرده اید، این روش تعیین سطح برای شما توصیه نمیشود.
این کتابچه ها همراه فایل صوتی به فروش میرسند که میتوانید برای تقویت تلفظ و مهارت شنیداری خود از آنها استفاده کنید. برخی کتابها با لهجه بریتانیایی ضبط شده اند و برخی دیگر با لهجه آمریکایی، که لازم است موقع خرید به این موضوع هم توجه کنید. یادتان باشد که کتابی را بخرید که داستان آن بصورت کلی برایتان جالب است و اگر مثلاً از داستانهای عاشقانه بدتان میآید، داستان عاشقانه تهیه نکنید.
برای رعایت این نکات در هنگام خرید حداقل یک ساعت وقت صرف کنید چون ارزشش را دارد. بهتر است در روزهای اول که کار خود را شروع میکنید، هر روز چند صفحه بیشتر از این کتابها را نخوانید (مگر اینکه از همان ابتدا به قدری از داستان لذت ببرید که گذشت زمان را احساس نکنید).
هر وقت کار خواندن متن تمام شد و لغات مهم را چک کردید، میتوانید به فایل صوتی کتاب هم گوش بدهید. اگر این کار خیلی سخت است و احساس میکنید هیچ چیزی نمی فهمید، نگران نباشید چون با هر کلمه جدیدی که میشنوید و درک میکنید، مهارت شنیداری شما تقویت میشود و به زودی خواهید توانست بدون نگاه کردن به متن، اکثر کلمات فایل صوتی را تشخیص دهید: فراموش نکنید که همیشه در اول کار، تصویر ذهن از زبان دوم بسیار گنگ است.
همچنین، این کتابچه ها معمولاً خلاصه یک رمان یا اثر معروف به صورت داستان هستند که برای آشنایی با ادبیات جهان بسیار مفیدند. یکی از مزیت های این کتابچه ها این است که قالب قصه و داستان برای اکثر زبان آموزان آشنا و جذاب است و حداقل از حیث قالب، نیاز به اطلاعات فرهنگی سردرگم کننده نخواهد بود.
اگر تصمیم دارید انگلیسی را به روش خودآموز یاد بگیرید، توصیه من این است که این کتابچه ها را بهعنوان منبع اصلی خود در نظر بگیرید: لغات ناآشنا را در فرهنگ لغت انگلیسی به انگلیسی پیدا کنید و تعاریف آنها را همراه با مثال های جالب در یک دفترچه یا یک فایل ورد یادداشت کنید که بتوانید مرتباً مرور کنید تا فراموش نکنید (این کار ضروری است چون زمانی که داستان تمام شد، خواندن چند باره آن ممکن است برای عده ای کسلکننده باشد).
حتماً به خودتان قول بدهید که روزی بین پنج تا پانزده کلمه را به این صورت یاد بگیرید: سعی نکنید بیشتر از این تعداد کلمه در روز یاد بگیرید چون با فرض مطالعه حدوداً یک ساعت در روز، یادگیری مثلاً 50 کلمه در روز، کیفیت و عمق کافی را نخواهد داشت.
بعضی از سایتها توصیه میکنند که برای شروع یادگیری بهتر است از کتابچه ها و داستان کوتاه هایی که برای کودکان انگلیسی زبان نوشته شده اند استفاده کنید. این کار میتواند مفید باشد، اما مشکل این است که این گونه نوشته ها هیچ اصل کلی ای را برای انتخاب کلمات و ساختارها رعایت نمیکنند و معمولاً از لغات و گرامر خیلی پیشرفته ای در آنها استفاده میشود.
در واقع، تنها مفاهیم این نوشتهها ساده هستند و به لحاظ زبانی کنترل زیادی روی آنها اعمال نمیشود. حتی اگر این کتابها برای یک کودک سه ساله نیز تهیه شده باشند، برای شروع یادگیری شما مناسب نیستند، چون بر اساس تحقیقات بچه ها از همان روزهای اول تولد به داده های زبانی عکس العمل نشان میدهند: یعنی در واقع، شما سه سال از آن کودک عقب هستید، پس سعی کنید پله ها را یکی یکی طی کنید.
بهتر است خود را به همان کتابچه های داستان محدود کنید که با اصول مشخصی تدوین شده اند. اگر مثلاً در محل کار خود بودید و حوصله تان سر رفت یا اگر احساس کردید با وجود جذابیت داستان، کلمات زیادی برای یادگیری وجود ندارد، میتوانید برای تنوع سری به این لینک بزنید و از داستان های ساده ای که همراه انیمیشن های جذاب برای بچه ها طراحی شده اند، استفاده کنید. اما باز هم تأکید میکنم که منبع اصلی شما (مخصوصاً در اوایل کار) همان کتابچه های سطح بندی شده هستند و نباید خودتان را با منابع مختلف سردرگم کنید.
نکتهی مهمی که میخواهم اضافه کنم این است که برای سطح الآن خودتان، بیشتر از دو عدد از این کتابچه های سطح بندی شده تهیه نکنید چون اگر تعداد کتاب های شما بیش از تعداد مورد نیازتان باشد، از هر کدام چند صفحه بیشتر نخواهید خواند، که این کار مفید نخواهد بود. یک ضرب المثل آلمانی میگوید: “اگر در یک زمان دو خرگوش را دنبال کنید، هیچ کدام را نخواهید گرفت!”
اول، یک کتاب را تمام کنید، بعد کتاب بعدی را بخرید و مطالعه کنید. یک اصل کلی ای وجود دارد به اسم تناقض انتخاب (paradox of choice) که میگوید اگر تعداد انتخاب های یک فرد از یک حدی فراتر رود، آن فرد تصمیم خود را به تعویق خواهد انداخت.
مثلاً اگر بدون تحقیق قبلی برای خرید لپتاپ به بازار بروید و با هزاران انتخاب مختلف و قیمت های متفاوت مواجه شوید، احتمالاً از خرید منصرف خواهید شد. این اصل در مورد منابع یادگیری هم صدق میکند، پس لازم است انتخاب های خود را محدود کنید و دور و بر خود را با منابع مختلف پر نکنید.
مثال دیگری میزنم تا اهمیت این نکته را بیشتر روشن کنم. اگر تاکنون تجربه روشن کردن آتش را داشتهاید، میدانید که نمیتوانید با یک چوب کبریت مستقیماً یک تکه چوب قطور را آتش بزنید: لازم است اول یک آتش در ابعاد کوچک تر روشن کنید و وقتی آتش به اندازه کافی بزرگ شد، میتوانید حتی یک چوب خیلی قطور را هم شعله ور کنید. باید اجازه دهید آتش شعله ور شود و نباید آن را با افزودن تکه چوبهای زیاد خفه کنید.
یادگیری زبان هم تابع همان منطق است، یعنی نباید با جمع آوری منابع مختلف آتش علاقه خود را خفه کنید. اجازه دهید علاقه شما با خواندن کتابچه های سطح بندی شده به مرور زمان شعله ور شود.
در سطوح مبتدی، برای تلفظ و لهجه آمریکایی، تعداد این کتابچه ها محدود است اما در سطوح بالاتر، منابع بیشتری وجود دارند. در مورد لهجه بریتانیایی هم که اساساً منابع در تمامی سطوح بسیار بیشتر است. برای اینکه بدون دردسر و سردرگمی بتوانید کتاب مورد نیاز خود را پیدا کنید، سری به این لینک بزنید: در این لینک، بسیاری از کتابچه ها را میتوانید با فیلترهای مختلف (گروه سنی، سطح زبان، انتشاراتی، قالب، لهجه و غیره) جستجو کنید و کتاب مورد نظر خود را شناسایی کنید. لیست نهایی کتاب هایی را که در پایان جستجوی خود پیدا میکنید یادداشت کنید: تعدادی از آنها را در کتاب فروشی ها پیدا خواهید کرد.
سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا کتاب های سطح بندی شده (استیج) جوابگوی تمامی نیازهای ما خواهند بود؟ آیا کتاب و منبع دیگری لازم نیست؟ این کتابچه ها به عنوان منبع اصلی استفاده خواهند شد، اما مسلماً برای صحبت کردن و نوشتن و همچنین توضیح و یادگیری بهتر نکات گرامری به منابع دیگری نیز احتیاج خواهید داشت. اما چند نکته اساسی که باید به آنها توجه کنید:
در مورد تأثیر خواندن گسترده متون مختلف بر یادگیری زبان دوم، شواهد عملی فراوان و انکارناپذیری وجود دارد. کتابچه های سطح بندی شده داستان به شما این امکان را خواهند داد که از همان ابتدا بتوانید از این تکنیک فوق العاده موثر (یعنی “گسترده خوانی” یا “extensive reading” ) استفاده کنید، بدون اینکه با مراجعات بیش از اندازه به فرهنگ لغت یا مطالعه نکات گرامری مختلف، انگیزه خود را از بین ببرید.
سعی کنید از کتابچه ای که در قالب غیرداستانی نوشته شده است استفاده نکنید. مهم ترین و اساسی ترین دلیل کشش، جذابیت و مؤثر بودن این کتابچه ها قالب داستانی آنها است. پس، از خرید کتاب هایی که در مورد اشخاص، شهرها و یا جازبه های توریستی است، خودداری کنید.
هدف اصلی کتابچه های داستان این است که لذت خواندن به زبان انگلیسی را بچشید و به صورت طولانی مدت با زبان درگیر باشید. پس زیاد به این فکر نکنید که حتماً باید کتابچه ها لغت جدید داشته باشند. در واقع، اگر بین انتخاب دو سطح مردد هستید، حتماً سطح پایین تر را انتخاب کنید. با مطالعه این منابع در طولانی مدت پایه زبان شما به لحاظ ساختاری و لغوی به صورت ناخودآگاه تقویت خواهد شد و عمق دانش زبانی شما با گذشته قابل قیاس نخواهد بود. با حفظ کردن نکات گرامری و لیست لغات الفبایی، به دنبال دانش تصنعی و غیرمفید که در طولانی مدت هیچ کمکی به شما نخواهد کرد، نباشید.
بعضی از کتابچه ها تمرین و سؤالات زیادی در قسمت های مختلف آورده اند که توصیه اکید من این است که هیچ کدام از آنها را انجام ندهید: فراموش نکنید که هدف اصلی این کتابچه ها لذت خواندن داستان و مطالعه طولانی مدت است، نه حل تمرین! این سؤالات و تمرین ها برای استفاده کلاسی (و گاهاً برای راضی کردن برخی خریداران) طراحی شده اند.
اگر حتی بعد از چک کردن لغات جدید، یک قسمت را درک نمیکنید، آن را با رنگ خاصی هایلایت کنید و ادامه دهید. دانش زبانی شما با ادامه دادن تقویت خواهد شد، نه با درک صد درصد تمامی قسمت ها. بعدها که پیشرفت کردید، با خواندن و فهمیدن قسمت های هایلایت شده، احساس خوبی به شما دست خواهد داد.
متأسفانه، در سطوح ابتدایی تعداد و تنوع این کتابچه ها محدودتر از سطوح متوسط است. بنابراین، ممکن است در شروع یادگیری نتوانید کتاب دلخواهتان را پیدا کنید، اما نباید اجازه دهید این موضوع از انگیزه شما برای استفاده از این منابع ارزشمند بکاهد. در ادامه راه و پیشرفت سطح زبان تان، قطعاً منابع دلخواه خود را پیدا خواهید کرد.
لهجه اکثر این کتابچه ها بریتانیایی است و منابع لهجه آمریکایی (مخصوصاً در سطوح ابتدایی) بسیار محدودتر است. اگر مجبور شدید از لهجه بریتانیایی استفاده کنید، اشکالی ندارد. من هم همین مشکل را داشتم و در سطوح بالاتر به مرور زمان تلفظ و لهجه خودم را به آمریکایی تغییر دادم (هرچند منابعی که من استفاده میکردم خیلی متفاوت تر از این کتابچه ها بودند و مشکل شما نهایتاً به تلفظ چند لغت محدود خواهد شد، اما به صورت کلی بریتانیایی ها در زمینه تولید کتاب های باکیفیت آموزش زبان بسیار فعال تر از آمریکایی ها هستند).
هدف اصلی شما باید خواندن و فهمیدن داستان کتابچه ها باشد و اولویتهای بعدی شما به ترتیب زیر است: 1- تمرین مهارت صحبت کردن از طریق بازگو کردن داستان، 2- یادگیری لغت، 3- تمرین مهارت شنیداری. یعنی اگر مجبور هستید در یک روز خاص یکی از این اهداف را نادیده بگیرید، بهتر است قید تمرین مهارت شنیداری را بزنید و اگر وقت تان در آن روز واقعاً تنگ است، به ترتیب، یادگیری لغت و بازگو کردن داستان را از برنامه آن روزتان حذف کنید.
چگونه گرامر یاد بگیرم؟
زبان آموزان در مورد یادگیری گرامر عجله و وسواس عجیبی دارند و تصور میکنند بهترین و بهینه ترین روش تقویت گرامر، مطالعه کتابهای گرامر است، که در نهایت این قضیه به ضرر آنها تمام میشود.
قبل از معرفی کتاب خوب برای آموزش گرامر، لازم است توضیح بدهم که اولاً کتابهای آموزش گرامر را اگر بخواهید مثل کتابهای داستان مطالعه کنید، بسیار کسل کننده و ملال آور خواهند بود و با هیچ اراده ای نخواهید توانست آنها را تمام کنید، مرور کنید و از نکات آنها استفاده کنید، و قطعاً بعد از مدت نسبتاً کوتاهی آنها را رها خواهید کرد؛ شاید هم کلاً یادگیری زبان را رها کنید، پس اشتباهات دیگران را تکرار نکنید.
ثانیاً، تلاش کنید در یکی دو ماه اول، تحت هیچ شرایطی به کتابهای گرامر مراجعه نکنید، حتی اگر به خاطر دانش محدود گرامری، درک مطلب شما ناقص باشد. در این مدت، خودتان را تنها و تنها به کتابچه های داستان سطح بندی شده، فرهنگ لغت خود و مطالب کلاسی (البته اگر به روش آموزش کلاسی اقدام کرده اید) محدود کنید و از منبع دیگری استفاده نکنید.
فلسفه این کار این است که در این یکی دو ماه، پایه های ابتدایی زبان در ذهن شما شکل خواهد گرفت بدون اینکه با خواندن نکات گرامری، وقت خود را تلف کنید و انگیزه خود را از دست بدهید. مهمتر اینکه، به این باور خواهید رسید که میتوانید نکات گرامری را با خواندن و شنیدن و بدون مطالعه کتاب گرامر تا حدود زیادی یاد بگیرید.
در مورد کتاب مناسب برای توضیح نکات گرامری جدید، پیشنهاد من این است که از پایینترین سطح سری کتابهای “Grammar in Use” کار خود را شروع کنید: این سری کتابها در سطوح مختلف، از مبتدی تا پیشرفته، طراحی شده اند.
در مورد این کتابهای گرامر توجه به یک نکته اساسی، کاملاً ضروری است: به هیچ عنوان، زیاده روی نکنید و غیر از نکات کلی که برای درک مطلب و یا صحبت کردن لازم دارید، نکات دیگری یاد نگیرید. سعی نکنید از صفحهی یک شروع کنید و برسید به صفحه آخر؛ هر نکته ای را که لازم دارید، از میان قسمت های مختلف کتاب انتخاب کنید و مطالعه بفرمایید.
البته در ابتدا، نکات دستوری و توضیحات موجود در این کتابها ممکن است به نظر شما گنگ و نامفهوم باشند، که در این صورت توصیه من این است که نکته دستوری مورد نظر خود را در گوگل جستجو کنید و توضیحات بیشتری در مورد آن پیدا کنید.
مثلاً میتوانید عبارت “توضیح نکات گرامرwh-questions ” را به صورت ترکیب فارسی-انگلیسی تایپ کنید و بعدها که کمی پیشرفته تر شدید، میتوانید عبارات را کاملاً انگلیسی وارد کنید و نکات دستوری مورد نظر خود را به زبان انگلیسی جستجو و مطالعه کنید.
اگر خیلی با تکنولوژی و اینترنت میانه خوبی ندارید، میتوانید یک کتاب دستور زبان انگلیسی را که به فارسی نوشته شده است از بازار تهیه کنید و نکات دستوری نامفهوم را با استفاده از آن برای خود قابل فهم کنید، اما باز هم تأکید میکنم که زیاده روی نکنید و سراغ یادگیری استثنائات بی شمار دستوری نروید.
راهنمای آموزش زبان انگلیسی از صفر بیشتر برای سطوح مبتدی تهیه شده است. برای سطوح متوسط به بالا و سطوح پیشرفته، کتاب گرامری که توصیه میکنم تهیه کنید “Practical English Usage” نوشته “مایکل سوآن” است. این کتاب شاید بهترین مرجع آموزشی نکات گرامری باشد که البته به زبان انگلیسی نوشته شده است و در مراحل ابتدایی نخواهید توانست به آسانی از آن استفاده کنید، اما در ادامه راه قطعاً این کتاب یکی از منابع محبوب شما برای توضیح نکات گرامری خواهد بود.
نکته ای که در مورد کتاب مایکل سوآن باید در نظر داشته باشید این است که این کتاب یک کتاب مرجع است و به هیچ عنوان نباید از آن به عنوان کتاب درسی استفاده کنید و سعی کنید نکات دستوری آن را یکی یکی یاد بگیرید (این اشتباهی بود که خودم در یادگیری زبان انگلیسی مرتکب شدم).
به تصویر زیر نگاه کنید. میتوانید حدس بزنید این تصویر چه چیزی است؟
حدس زدن این تصویر، اگر نگوییم غیرممکن، بسیار دشوار است! تصویر ذهنی شما از زبان انگلیسی در مراحل ابتدایی یادگیری، با تصویر بالا قابل مقایسه است، چون همه چیز به همان اندازه یا حتی بیشتر گنگ و نامفهوم است، طوری که انگار دارید دنیا را با عینک ته استکانی مادربزرگ تان می بینید! باید اجازه دهید گذر زمان و افزایش دانش زبانی تان وضوح این تصویر را بالا ببرد و به تصویر زیر برسید:
تلاش برای رسیدن به درک و وضوح بالاتر از طریق مطالعه افراطی کتابهای گرامر و چیدن نکات گرامری کنار همدیگر، مانند این است که من تصویر بالا را به هزار تکه با وضوح بالا تقسیم کنم و تکه های مختلف را داخل کیسه ای بریزم و به شما تحویل دهم: آیا میتوانید با استفاده از محتویات این کیسه، تصویر بالا را بازسازی کنید؟
باید به خودتان یادآوری کنید که این مرحله گنگ و گیج کننده طبیعی است و به زودی سپری خواهد شد. و اما دو نکته کلیدی:
نکته 1: هر چند وقت یک بار، تست های آنلاین گرامری هم سطح خود را انجام دهید تا بالا رفتن دانش دستوری خود را به مرور زمان مشاهده کنید. این کار به شما انگیزه خواهد داد. مثلاً اگر مبتدی هستید، کافی است در گوگل عبارتی مانند عبارت زیر را تایپ کنید و سایت هاب مختلف را امتحان کنید : “Free Online Grammar Quizzes for Elementary English Learners”
نکته 2: اگر نکات گرامری را فراموش میکنید یا در صحبت کردن نمیتوانید از آنها استفاده کنید، نگران نباشید چون این طبیعت نکات گرامری است. مثال رایجی که در این زمینه وجود دارد، اضافه کردن –s یا –es به افعال سوم شخص مفرد در زمان حال ساده است. زبان آموزان این قاعده دستوری را معمولاً در همان چند ماه اول مطالعه میکنند، اما حتی در سطوح فوق پیشرفته هم در استفاده درست از این قاعده به مشکل برمیخورند.
علت آن است که گرامر به این صورت قابل یادگیری نیست و تنها گذشت زمان و تماس مستمر با زبان، این مشکل را حل خواهد کرد. مشکلات گرامری شما با خواندن متون، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن به منابع مختلف (مثل فیلم، اخبار، موسیقی و غیره) به مرور زمان حل خواهد شد، پس عجله نکنید و به خودتان سخت نگیرید.
چگونه صحبت کردن یاد بگیرم؟
اولین بار که تصمیم گرفتم از دانش زبانی خود برای برقراری ارتباط با یک گردشگر خارجی استفاده کنم، چند سال از شروع یادگیری من گذشته بود و میتوانستم به راحتی در مورد مفاهیم نستباً پیچیده چندین صفحه بنویسم.
اما زمانی که میخواستم با آن گردشگر شروع به صحبت کنم، به اندازه ای ترس و استرس وجودم را فرا گرفته بود که وقتی بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، پا پیش گذاشتم و شروع به صحبت کردم، اولین چیزی که گفتم این بود: “سلام!” درست خواندید: گفتم “سلام”، فارسی، بلند، رسا و احمقانه! و دیگر هیچ چیزی نتوانستم بگویم، حتی یک کلمه!
و اولین باری که معلم دبیرستانم به خاطر نمرات خیلی خوبم در آزمون های کلاسی، از من خواست سر کلاس زبان انگلیسی، تنها چند جمله کوتاه در مورد خودم و نحوهی یادگیری ام صحبت کنم و برای این کار یک هفته تمام به من وقت داد، تصمیم گرفتم برای اینکه مورد قضاوت دیگران قرار نگیرم، تمامی جملات را بنویسم و حفظ کنم، اما زمانی که سر کلاس شروع به صحبت کردم، همه چیز یادم رفت، همه چیز! تنها توانستم با مکث زیاد و جملات کاملاً ساده بگویم که من انگلیسی بلد نیستم و ببخشید و نمیدانم و ببخشید….!
دلیل این قضایا برای من قابل درک نبود، اما الآن میدانم که دلیلش این بود که هیچ وقت تلاش نکرده بودم (یا شاید جرأت نکرده بودم) با کسی صحبت کنم و آنقدر صبر کرده بودم که دیگر برای اشتباه کردن دیر شده بود و اشتباه قابل بخشش نبود، نه از جانب دیگران و نه از جانب خودم.
برای یادگیری زبان، تا میتوانید خودتان را در شرایطی قرار دهید که اشتباه کنید و بتوانید از این اشتباهات یاد بگیرید. فراموش نکنید که راهی جز اشتباه کردن نیست و هیچ زبان آموز موفقی پیدا نخواهید کرد که در خلوت خود به مهارت بالای گفتاری دست پیدا کرده باشد.
شاید صحبت کردن مهمترین دغدغه هر زبان آموزی باشد. برای اکثر زبان آموزان، صحبت کردن هدف غایی یادگیری زبان خارجی است و نرسیدن به این هدف احساس شکست و سرخوردگی به دنبال خواهد داشت.
اولین و مهمترین مسئله ای که باید در اینجا شرح دهم این است که اگر بخواهید صبر کنید تا دانش گرامری و لغوی به “حد کافی” افرایش پیدا کند تا بتوانید بدون اشتباه صحبت کنید، هرگز به هدف خود نخواهید رسید. اگر تنها یک کلمه از زبان انگلیسی یاد گرفته اید، بهتر است به عنوان اولین قدم، همان یک کلمه را با صدای بلند برای خود تکرار کنید و حتی صدای خود را ضبط کنید.
یادتان باشد تا زمانی که صحبت نکنید، مهارت گفتاری شما تقویت نخواهد شد و هراندازه هم که لغت و نکات گرامری حفظ کرده باشید، باز هم در اولین تلاش خود برای صحبت کردن، اشتباهات فاحشی خواهید داشت. نگران اشتباهات تان نباشید و هر فرصتی پیدا کردید به تمرین صحبت کردن بپردازید.
البته این کار سخت است و هیچ کسی دلش نمیخواهد دیگران شاهد اشتباهاتش باشند و در مورد استعداد و هوش آنها قضاوت کنند، اما فراموش نکنید که هیچ راهی جز اشتباه کردن و تصحیح آن اشتباهات از طریق تمرین وجود ندارد و هرچقدر بیشتر صبر کنید، ترس شما هم بیشتر خواهد شد چون این بار نه تنها دیگران بلکه خودتان هم در مورد خودتان قضاوت خواهید کرد و به خاطر عدم توفیق در صحبت کردن (با وجود زمان زیادی که برای یادگیری لغت و گرامر صرف کرده اید) خودتان را سرزنش خواهید کرد (یعنی درست همان اتفاقی که برای من افتاد).
در بخش دوم و سوم، چند راهکار مؤثر برای تمرین صحبت کردن به انگلیسی را ارائه خواهم کرد، که البته لازم نیست همه آنها را به کار ببندید چون اساساً وقت این کار را نخواهید داشت؛ هر چند وقت یکبار، لیست این راهکارها را مرور کنید و از بین آنها هر تعدادی را که دوست داشتید، انتخاب کنید و تمرین کنید:
راهکار اول: سعی کنید هر کلمه ای را که یاد میگیرید با تلفظ صحیح آن نیز آشنا شوید و چندین بار با صدای بلند آن را تکرار کنید. البته نخواهید توانست در ابتدای کار بسیاری از اصوات انگلیسی را تشخیص دهید و یا درست ادا کنید و این توانایی به مرور زمان به دست خواهد آمد، پس وسواس بیش از اندازه به خرج ندهید؛ در مراحل ابتدایی، کافیست تلفظ شما برای دیگران قابل فهم یا قابل حدس باشد.
راهکار دوم: با خودتان حرف بزنید! حتی کودکان در یادگیری زبان اول از این تکنیک استفاده میکنند. بهتر است این کار را جلوی آینه یا دوربین لپ تاپ و موبایل خود انجام دهید. ضبط کردن صدا به شما کمک خواهد کرد بفهمید تلفظ و لحن صدایتان به انگلیسی چگونه است. یک نکتهی مهم در این زمینه این است که خیلی از افراد وقتی صدای ضبط شده خود را میشنوند، احساس بدی پیدا میکنند چون به نظرشان صدای بدی دارند. اولاً، یادتان باشد که نباید صدای خود را با صداپیشه های حرفه ای مقایسه کنید: اکثر افراد کیفیت صدایی شبیه صدای خودتان دارند. ثانیاً، اگر این موضوع خیلی برایتان مهم است، تکنیک هایی برای ارتقای کیفیت صدایتان وجود دارند، که میتوانید امتحان کنید. ثالثاً، زمان خیلی زیادی طول خواهد کشید تا لحن زبان مادری را از انگلیسی خود حذف کنید، پس صبور باشید!
راهکار سوم: از سایت هایی مثل دیوار برای پیدا کردن افرادی که در سطح شما هستند و دنبال یک همراه برای یادگیری زبان میگردند استفاده کنید. بعد از پیدا کردن آنها، میتوانید این نوشته را به آنها نیز بدهید تا باورهایتان در مورد یادگیری زبان باهمدیگر تفاوت اساسی نداشته باشد و جلوی همفکری و همکاری را نگیرد. به هر اندازه ای که راحت بودید، باهم در تماس باشید و تمرین کنید، اما به نظر من هفته ای یکی دو ساعت کفایت میکند: میتوانید باهم احوال پرسی کنید، داستانی را که خوانده اید برای هم تعریف کنید، لغات جالبی را که یاد گرفته اید به همدیگر یاد بدهید، از کارهایی که در آن هفته انجام داده اید بگویید، ….
راهکار چهارم: با کتابچه های داستان سطح بندی شده و با استفاده از تکنیک بسیار مؤثر “سایه” که در این نوشته توضیح داده شده است، هر روز چند دقیقه به فایل های صوتی کتابچه ها گوش دهید و تکرار کنید.
راهکار پنجم: کتابچه های داستان سطح بندی شده را از بازار تهیه کنید و هر قسمتی را که خواندید، جلوی آینه یا دوربین لپ تاپ هر آنچه را که فهمیدید با هر گرامر و لغاتی که میتوانید با صدای بلند تعریف کنید. اشکالی ندارد اگر گرامر شما ضعیف است، یا لغات کافی برای بیان داستان ندارید، یا آنقدر مکث میکنید که به هوش خود شک میکنید! اگر لغتی را نمیدانید، فعلاً معادل فارسی آن را استفاده کنید، که این کار باعث خواهد شد، بار بعد که آن را لغت را در جایی دیدید یا شنیدید با رغبت آن را یاد بگیرید یا به دنبال آن، فرهنگ لغت خود را زیر و رو کنید. صدای ضبط شده شما بعدها میزان پیشرفت شما را به وضوح نشان خواهد داد و انگیزه تان تقویت خواهد شد.
راهکار ششم: اگر خیلی اجتماعی هستید و دوست دارید در جمع هم انگلیسی تمرین کنید، عضو سایت هایی مثل “Couchsurfing” بشوید و از گردهمایی های هفتگی اعضایی که به دنبال یادگیری زبان انگلیسی هستند، استفاده کنید. اگر اجتماعی نیستید و حضور در جمع افراد ناشناس، انرژی شما را تحلیل میبرد، این راهکار برای شما قابل توصیه نیست.
راهکار هفتم: با صدای بلند یک متن را بخوانید و صدای خود را ضبط کنید. گوش دادن به صدای خود، تعدادی از مشکلات تلفظ شما را آشکار خواهد کرد، که میتوانید بعداً بیشتر روی آنها تمرین کنید. این راهکار عمق و ظرفیت زیادی برای یادگیری ندارد و لازم نیست هفته ای یک بار بیشتر از آن استفاده کنید.
راهکار هشتم (تکنیکreporting ): وقتی دارید تلویزیون تماشا میکنید، سعی کنید با صدای بلند هر چیزی را که میبینید برای خود گزارش کنید: مثلاً، به انگلیسی بگویید “یک مرد با موهای کوتاه و پیراهن سفید دارد صحبت میکند. یک میکروفن در دست دارد. ریش دارد. لبخند میزند….” در اوایل، شاید فقط بتوانید چیزهای کاملاً ابتدایی را توضیح دهید، اما به مرور زمان خواهید توانست با دقت زیاد تمامی جزئیات را تعریف کنید. این کار را میتوانید در مورد کاری هم که انجام میدهید، پیاده کنید: مثلاً، به انگلیسی بگویید “الآن دارم غذا درست میکنم. گرسنه هستم. باید گوجهها را بشویم….” اگر هنگام تمرین اطرافیان شما حس بدی به شما میدهند، میتوانید در ذهن خود این کار را انجام دهید و با صدای بلند تمرین نکنید.
راهکار نهم: اگر قرار است در حضور شخص یا اشخاص دیگر به انگلیسی صحبت کنید، سعی نکنید جملاتی را که میخواهید استفاده کنید از قبل بنویسید و حفظ کنید. این کار اولاً خیلی سخت خواهد بود و با کوچک ترین تغییر در شرایطی که برای خود تصور کرده بودید، تمرکز خود را از دست خواهید داد و ثانیاً حتی اگر بتوانید تمامی آن چیزی را که حفظ کرده اید بیان کنید، مخاطبان شما به راحتی تشخیص خواهند داد که شما تمام حرفهایتان را حفظ کردهاید! اگر قبول ندارید، این کار را به فارسی (یا به زبان مادری خود) امتحان کنید و نتایج تأسف بار آن را حتی در زبان مادری خود به عینه ببینید! یادتان باشد که حتی بازیگران حرفه ای تئاتر، که ماه ها برای حفظ کردن دیالوگ های خود زمان صرف میکنند، گاهی هنگام اجرا فراموش میکنند. البته، منظور من این نیست که قبل از صحبت در جمع نباید تمرین کنید؛ هر اندازه که دوست دارید تمرین کنید و این کار خوب است، اما به هیچ وجه جملات را حفظ نکنید.
چگونه مهارت شنیداری خود را تقویت کنم؟
زبان آموزان بسیار پیشرفته ای را دیده ام که مهارت شنیداری (listening) بسیار پایینی داشتند. شاید این مهارت بیشتر از مهارت های دیگر مغفول واقع میشود. افرادی را دیده ام که با وجود توانایی بسیار بالا در مهارت های دیگر زبانی، زمانی که مجبور به استفاده از این مهارت میشوند، اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و عملکردشان تحت تأثیر این موضوع قرار میگیرد. در مورد کسانی که برای ادامه تحصیل یا سفر تفریحی و کاری به کشور ایالات متحده میروند، این مسئله را شخصاً مشاهده کرده ام. اگر بتوانید این مهارت را تقویت کنید، راهی باز خواهد شد که داده های زبانی را از طریق شنیدن دریافت کنید و این قدم بزرگی در تسریع یادگیری خود در ادامه راه خواهد بود. در ادامه به 9 نکته برای تقویت لیسنینگ (listening) اشاره خواهم کرد که از طریق آنها بتوانید مهارت شنیداری خود را تقویت کنید:
حتماً از فایلهای صوتی کتابچه های داستان سطح بندی شده استفاده کنید و مرحله به مرحله مهارت شنیداری خود را همراه با مهارت های دیگر پیش ببرید. در هفته های اول، ممکن است چیزی نفهمید و مجبور شوید به متن کتابچه ها رجوع کنید.
در مورد کتابچه های داستان سطح بندی شده، پس از اینکه از مراحل ابتدایی یادگیری زبان عبور کردید، قبل از شنیدن فایل های صوتی، به متن داستان رجوع نکنید.
اگر بعد از گذشت چند روز با هفته، هنوز نمیتوانید جزئیات داستان های سطح بندی شده را بفهمید، از ادامه تلاش منصرف نشوید چون با ادامه تلاش های خود، به زودی بر این مشکل غلبه خواهید کرد. فعلاً هدف شما باید این باشد که بتوانید خط کلی داستان را دنبال کنید.
سعی نکنید تک تک کلمات را بشنوید. حتی در زبان مادری هم گاهی بعضی از کلمات به خودی خود قابل تشخیص نیستند و تنها با استفاده از کلمات دیگر و کل جمله آن کلمات را حدس میزنیم.
دقت داشته باشید که هیچ انگلیسی زبانی تمامی کلمات را آن طور که در فرهنگ لغت شما آمده است، تلفظ نخواهد کرد و بسیاری از کلمات در حالت عادی به همدیگر می چسبند یا بعضی از حروف آنها حذف میشوند. مثلاً عبارت “out of” در ایالات متحده معمولاً به صورت “ouda” تلفظ میشود، یا صدای “ت” از آخر “can’t” حذف میشود. اما نگران یادگیری تک تک این کلمات و عبارات به صورت مجزا نباشید، چون به مرور زمان آنها را بهصورت ناخودآگاه فرا خواهید گرفت.
اگر به حدی از مهارت شنیداری رسیده اید که فکر میکنید توانایی درک مطالب عادی را دارید، اول با اخبار انگلیسی کار خود را شروع کنید چون اخبار هم به لحاظ لغوی و هم به لحاظ تلفظ، آسان تر از فیلم یا موسیقی است.
در مراحل پیشرفته، کلاً زیرنویس را کنار بگذارید، حتی اگر درک شما از فیلم یا معنی آهنگ کاملاً مبهم است، چون در شرایط عادی در یک محیط انگلیسی زبان، کسی به شما زیرنویس نشان نخواهد داد و باید عادت کنید با سرعت گفتار و وجود صداهای مزاحم در پس زمینه کنار بیایید! به زودی یاد خواهید گرفت که حتی بدون فهم خیلی از قسمت ها، مفهوم کلی برایتان قابل درک است و پس از مدتی، شنیدن عبارات و کلماتی که قبلاً نمی توانستید آنها را تشخیص دهید، برایتان آسان خواهد شد.
از کتاب های صوتی غیر داستان، که در آنها صرفاً جملات را یکی پس از دیگری میخوانند و جلو میروند، استفاده نکنید. نوشتار تقریباً از تمامی جهات (لغت، ساختار و طول جملات) نسبت به گفتار سخت تر است و زمانی که نوشتار بدون تغییر با صدای بلند قرائت میشود، تمرکز کردن و درک آن دشوار و ملال آور میشود، که این قضیه در مورد زبان مادری هم صدق میکند و میتوانید درستی آن را به آسانی امتحان کنید.
اگر به روش خودآموز مطالعه میکنید، برای کتاب های درسی آموزش مهارت شنیداری مانند “Tactics for Listening” وقت و هزینه صرف نکنید چون اولاً به شدت کسل کننده هستند و ثانیاً برای استفاده کلاسی طراحی شده اند.
چگونه مهارت نوشتن را یاد بگیرم؟
ابتدا میخواهم در مورد پایه ای ترین شکل نوشتن توضیح کوتاهی ارائه کنم. مطمئن هستم به خاطر میآورید که در اوایل دوره ابتدایی، معلمتان شما را مجبور میکرد اعداد، حروف یا کلمات مختلف فارسی را صدها بار بنویسید تا یاد بگیرید. شاید خاطره خوبی از ساعت ها و روزهای طاقت فرسای “مشق نوشتن” نداشته باشید. آیا باید این کار در زبان انگلیسی هم تکرار شود؟ تمرین نوشتار برای یادگیری شکل صحیح حروف ضروری است و برای یادگیری املای کلمات، تمرین کردن مفید است، اما اولاً با پیشرفت و فراگیر شدن تکنولوژی نیاز ما به نوشتن با قلم کمتر شده است و ثانیاً اشتباهات املایی به سادگی توسط نرم افزارها قابل اصلاح است. بااینوجود، حتماً سعی کنید حداقل دست خط شما قابلخواندن باشد و اشتباهات پایه ای در املاء کلمات نیز نداشته باشید، که این کار با نوشتن به روش سنتی با کاغذ و قلم، مؤثرتر خواهد بود و یادگیری مهارت رایتینگ را تسهیل خواهد کرد.
در مورد نحوه یادگیری مهارت رایتینگ و نوشتن پاراگراف (یا “بند”) و یا نوشته های طولانی تر مانند گزارش و مقاله، نکات کلی و جزئی فراوانی وجود دارد که در این نوشته فرصت پرداختن به آنها نیست. مطلب حاضر صرفاً جهت راهنمایی زبان آموزان مبتدی نگارش شده است.
مهارت نوشتن سخت ترین مهارت زبانی است و حتی در زبان مادری هم باید انرژی و وقت زیادی برای یادگیری آن صرف کنیم. در نوشته های طولانی، اولین و مهم ترین نکته ای که باید به خاطر داشته باشید این است که زبان انگلیسی بر اساس ساده نویسی و ارائه خطی مطالب استوار است. یعنی، استفاده از جملات فوق العاده طولانی و کلمات ادبی منسوخ نه تنها نشانهی سواد شما نیست، بلکه به خواننده این حس را انتقال خواهد داد که مطلب در ذهن خود شما هم گنگ است یا اینکه زمان زیادی برای ویرایش نوشته و افکار خود صرف نکرده اید. یادتان باشد که هر پاراگراف یک پیام خاصی دارد و کل نوشته هم حول یک مطلب خاص چیده شده است، پس حاشیه رفتن و عدم تمرکز به هیچ عنوان پسندیده نیست.
و اما چند نکته:
نکته 1: با نوشتن دفتر خاطرات انگلیسی، لیست کردن اتفاقات مثبت زندگیتان و یادداشت کردن کلمات و مثالهای جالب و جدید، به مرور زمان بسیاری از نکات نوشتاری پایهای را فرا خواهید گرفت و مشق نوشتن، به استثنای ارتقای دست خط، در مورد دیگری توصیه نمیشود.
نکته 2: در زبان انگلیسی هم، درست مانند زبان فارسی، اشتباهات املایی به شدت مورد قضاوت قرار میگیرند، اما در مورد کسانی که انگلیسی را به عنوان زبان دوم استفاده میکنند، قضاوتها تا حدی (تکرار میکنم “تا حدی”) ملایم تر است.
نکته 3: نشانه گذاری برای زیبایی متون نیست و نشانه های نوشتاری کارکرد مفهومی خاصی دارند. در انگلیسی قواعد مشخصی برای استفاده از ویرگول، نقطه، خط فاصله و غیره وجود دارد. بعد از اینکه تا حدی پیشرفت کردید، حتماً این قواعد را یاد بگیرید. اما در مراحل ابتدایی، قواعد مربوط به ویرگول و نقطه را یاد بگیرید، البته اگر تاکنون یاد نگرفتهاید.
نکته 4: اگر دارید برای آزمونهای بین المللی زبان مانند تافل و یا آیلتس آماده میشوید، نکات خیلی مشخصی را باید در نوشتار خود رعایت کنید، اما این نکات لزوماً در مورد نوشته های دیگر (مثل مقاله و گزارش) صادق نیستند و بسط دادن بعضی از این نکات به نوشته های دیگر صحیح نیست.
نکته 5: حتی انگلیسی زبانها هم برای رسیدن به مرحله چاپ مقاله، سالها تمرین نوشتار انجام میدهند. پس زمانی که انگلیسی تان پیشرفت کرد، مغرور نشوید و قبل از نوشتن حتی یک ایمیل ساده اما مهم، در مورد نکات آموزشی نوشتار صحیح مطالعه کنید و از دیگران یاد بگیرید.
خلاصه مطالب
عدم تصمیم جدی برای شروع یادگیری زبان و عدم استمرار در یادگیری، بزرگترین موانع فراگیری زبان خارجی هستند. اگر بتوانید بر این دو مانع غلبه کنید، بدون شک به درجهای مناسب از تسلط بر زبان انگلیسی دست خواهید یافت. بااینوجود، برای سرعت بخشیدن به یادگیری، باید از منابع و روشهای مناسب نیز استفاده کنید و تعدادی از باورهای محدودکننده خود را با باورهای بهتر جایگزین کنید. در این قسمت، خلاصهای از باید و نبایدهای یادگیری (که در قسمتهای مختلف این نوشته تشریح شدهاند) ارائه خواهم داد. هدف این قسمت تسهیل درک و بکارگیری راهکارهای پیشنهادی است.
- عدم تصمیم جدی برای شروع یادگیری زبان و عدم استمرار در یادگیری، بزرگترین موانع فراگیری زبان خارجی هستند. اگر بتوانید بر این دو مانع غلبه کنید، بدون شک به درجه ای مناسب از تسلط بر زبان انگلیسی دست خواهید یافت. بااین وجود، برای سرعت بخشیدن به یادگیری، باید از منابع و روش های مناسب نیز استفاده کنید و تعدادی از باورهای محدودکننده خود را با باورهای بهتر جایگزین کنید. در این قسمت، 20 نکته طلایی برای یادگیری زبان انگلیسی و خلاصه ای از باید و نبایدهای یادگیری (که در قسمتهای مختلف این کتاب تشریح شده اند) ارائه خواهم داد. هدف این قسمت تسهیل درک و بکارگیری راهکارهایی است که در قسمت های مختلف پیشنهاد شده اند. برای سهولت دسترسی، نکات مختلف در صورت ضرورت به قسمت های تفصیلی لینک شده اند.
- تمامی انگیزه های خود برای یادگیری زبان انگلیسی را لیست کنید و جلوی دید نصب کنید.
- پس از مشاوره گرفتن از یک شخص ذی صلاح برای شروع یادگیری زبان، به حرف شخص دیگری گوش ندهید و فقط به توصیه های مشاور اول خود عمل کنید.
- باورهای غلط و محدودکننده خود در زمینه یادگیری زبان را به چالش بکشید.
- انرژی لازم برای شروع یادگیری را از طریق تقسیم کار به مراحل و قدم های مختلف به حداقل برسانید.
- عادات روزانه خود را لیست کنید و سعی کنید یکی دو کار بی اهمیت و وقت گیر را از برنامه زندگی خود حذف کنید تا فضای لازم برای ایجاد عادت جدید فراهم شود. یادگیری زبان بدون تغییر عادت های زندگی تان میسر نخواهد بود. اگر فکر میکنید، تنها با تکیه بر قدرت اراده خود، میتوانید ماه ها و سال ها به مطالعه زبان بپردازید، کاملاً در اشتباهید.
- بدون اینکه به کسی بگویید قصد یادگیری زبان دارید، یک چالش 30 روزه برای خودتان تعریف کنید: در این سی روز، روزانه حداقل 40 دقیقه به صورت متمرکز به مطالعه زبان بپردازید و به هیچ عنوان، اجازه ندهید در یادگیری شما بیشتر از یک روز وقفه بیافتد. احتمالاً میزان مطالعه شما در ادامه راه خیلی بیشتر از این مدت زمان خواهد شد، ولی با تعیین 40 دقیقه در روز، هدف اولیه تان کوچک و قابل انجام خواهد بود.
- ساعت خاصی از برنامه روزانه خود را خالی کنید و به مطالعه زبان اختصاص دهید. ساعت شروع یادگیری روزانه، باید مشخص و ثابت باشد و به خودتان اجازه ندهید در این زمینه انعطاف به خرج بدهید.
- اگر دانش زبانی شما تنها به مدرسه و دانشگاه محدود است و یا چندین بار تلاش ناموفق برای یادگیری زبان در مقاطع مختلف زندگی خود داشته اید، در تلاش بعدی خود، فرهنگ لغت آکسفورد برای زبان آموزان مبتدی و دو عدد کتابچه داستان سطح بندی شده را از بازار تهیه کنید (و اگر قصد دارید در کلاس های آموزش زبان شرکت کنید، از آنها به عنوان منابع مکمل استفاده کنید).
- اگر در ابتدا کتابچه های داستان سطح بندی شده ای که خریده اید برایتان لغات جدید خیلی کمی دارند، سعی نکنید بلافاصله کتاب سطح بالاتری را خریداری کنید: اساساً فلسفه اصلی این کتابچه ها یادگیری ناخودآگاه نکات گرامری و تثبیت لغاتی است که قبلاً یاد گرفته اید. راز موفقیت شما غرق شدن در داستان است، نه مراجعه مکرر به فرهنگ لغت و کتاب گرامرتان. پس در مورد این کتابچه ها، همیشه و بدون استثناء، متنی که خیلی آسان است به متنی که خیلی سخت است ارجحیت خواهد داشت.
- از متون و افراد پیشرفته و از داستان های کودکانه غیرسطح بندی شده، دوری کنید. سعی نکنید در ابتدای کار اخبار انگلیسی یا مکالمات فیلم های سینمایی را بفهمید. بر اساس اصل “تناقض انتخاب“، بهتر است در ابتدا منابع مطالعه خودتان را محدود کنید.
- با نکات گرامری (مخصوصاَ از طریق یادگیری گرامر به صورت سریالی) علاقهی خود را از همان اول از بین نبرید. برای اطمینان از این کار، بهتر است خرید کتاب گرامر را به تعویق بیاندازید و حداقل در یک ماه اول یادگیری، از کتاب گرامر استفاده نکنید.
- تمرین ترجمه کارایی و پتانسیل بالایی برای یادگیری زبان ندارد و اساساً شما برای فراگیری زبان خارجی، احتیاجی به ترجمه (که یک مهارت متفاوت و عمدتاً مستقل است) ندارید.
- یک دفترچه برای یادداشت کردن جملات و کلمات جدید تهیه کنید. اما به نکات زیر در این خصوص دقت کنید: الف) قرار نیست هر کلمه ای را که یاد میگیرید بتوانید در گفتار و نوشتار خود استفاده کنید. ب) لغاتی که از لحاظ املاء، تلفظ یا معنا مشابه هم هستند نباید با فاصله کوتاه زمانی از همدیگر فرا گرفته شوند. پ) اگر دارید یک لغت جدید یاد میگیرید، هرگز بیشتر از دو معنی متفاوت آن را در دفترچه خود یادداشت نکنید. اجازه دهید یک معنی آن در ذهن شما تثبت شود و بعد سراغ معانی بعدی بروید. ت) در دفترچه لغت خود، کلمات جدید را با مثالهایی از زندگی شخصی خود یادداشت کنید و هر روز حداقل بیست درصد از زمان مطالعه خود را به مرور نکاتی که یاد گرفتهاید اختصاص دهید.
- برای تقویت تلفظ و لهجه، هر روز تکنیک سایه را تمرین کنید: این کار تنها چند دقیقه از وقتتان را خواهد گرفت، اما نتیجه کار بسیار مثبت خواهد بود.
- حتماً سعی کنید از همان ابتدا هر روز با نوشتن چند خط در دفترچه خاطرات انگلیسی، میزان پیشرفت خود را به خودتان یادآوری کنید و احساسات مثبت خود را از طرق مختلف تقویت کنید.
- یادتان باشد که نمودار یادگیری زبان سینوسی است، پس اگر با وجود مطالعه مستمر، نشانه هایی از پسرفت مقطعی یا عدم پیشرفت مشاهده کردید، جای هیچ گونه نگرانی نیست.
- فراموش نکنید که همیشه تصویر زبان دوم در ذهن گنگ و نامشخص است و نباید سعی کنید وضوح این تصویر را به صورت مصنوعی و از طریق حفظ کردن لیست لغات و نکات گرامری بالاتر ببرید چون این کار در میانمدت و درازمدت به ضرر شما خواهد بود. حتی اگر این تصویر گنگ باعث سردرد و خوابهای پریشان میشود، به کتاب گرامر خود پناه نبرید.
- اشتباه کردن جزء یاینفک، حیاتی و غیرقابل اجتناب یادگیری زبان خارجی است. پس تا میتوانید به خودتان اجازه اشتباه بدهید تا بتوانید از این اشتباهات یاد بگیرید. حتی در مورد ساده ترین نکات هم، صدها بار دچار اشتباه خواهید شد، و هرچه زودتر و بیشتر اشتباه کنید، پیشرفت شما هم سریعتر خواهد بود.
- از همان ابتدا باید آگاه باشید که امکان ندارد یک لغت یا نکته گرامری را یک بار و برای همیشه یاد بگیرید: مطمئن باشید بارها و بارها مجبور خواهید بود دانسته های خود را مجدداً چک کنید و اصلاح نمایید. پس وسواس بیش از حد به خرج ندهید و مهتر اینکه از چک کردن نکاتی که قبلاً یاد گرفته اید احساس یأس نکنید.
- نکته آخر اینکه بعد از تثبیت عادت یادگیری مستمر، ممکن است گاهی استراتژی هایی که در ابتدا باعث پیشرفت شما شدهاند، به مرور زمان و با ارتقای دانش زبانی تان، کارایی خود را از دست بدهند و تنها وقت شما را تلف کنند. در این حالت، لازم است چند ساعتی را به تغییر استراتژی های خود اختصاص بدهید و “ارّه خود را تیز کنید“. البته، این موضوع بیشتر در سطوح بالاتر یادگیری اهمیت پیدا میکند، یعنی زمانی که رشته عادتهای شما به قدری ضخیم شده است که دیگر تمایل ندارید عادتها و استراتژی های بهینه تر را بررسی کنید.
برای دانلود راهنمای آموزش زبان انگلیسی از صفر به صورت فایل پی دی اف، اینجا کلیک کنید.
تمامی حقوق معنوی راهنمای جامع آموزش زبان انگلیسی از صفر به دارالترجمه سعادت آباد و شهرک غرب تهران، یعنی دفتر ترجمه رسمی دکتر پاشازاده واقع در بلوار دریا، تعلق دارد و هدف از آن تعالی دانش فراشناختی (metacognitive) زبان آموزان فارسی زبان است.
10 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
باسلام و با تشکر از مطالب مفید یک سوال داشتم برای هر مرحله چند کتاب استیج کافی است ؟ آیا باید خودمان را با مرحله بعد بسنجیم ؟ یعنی اگر استیج دو هستم وقتی دیدم تا حدودی استیج سوم را متوجه میشوم وارد مرحله سوم شوم ؟ با تشکر
سلام. بله بهترین کسی که میتونه سطح دانش تونو برآورد کنه خودتون هستید. تست هایی هم هست که می تونید امتحان کنید. یه نمونه اینه: https://readers.english.com/levels
البته می تونید از گوگل هم کمک بگیرید و سرچ عنوان کلی سری کتابهایی که میخونید باضافه online free test سایتهای زیادی از این دست رو پیدا کنید. موفق باشید
[…] که شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردم، فکر می کردم یاد گرفتن اصطلاحات انگلیسی بالاترین […]
سلام، ممنون از زحمت مداوم و مرتبی که بابت انتشار این مطالب کشیدید. حقیقتاً تنها جایی که توی اینترنت به راهنماییِ مناسب برای شروعِ یادگیری زبان برخوردم این سایت بود. تقریبا تمام مطالب سایت در بارهی یادگیری مقدماتیِ زبان را با شوق و ولع مطالعه کردم. فقط یک سوال: شما به کتابهای مجموعهی bookworms آکسفورد اشاره کردید، من نویسندگان کتابهای این مجموعه را که ورانداز کردم -از آنجا که علاقه و وسواس زیادی نسبت به ادبیات دارم و در اصل چشمانداز نهاییام یادگیری ترجمه است- نامشان برایام آشنا نبود، حقیقتاً حتی از نام و فرم موضوعیِ کتابها احساس کردم کتابها از نظر ادبی شاید برایم گیرایی نداشته باشند و… به مجموعهی دیگری برخوردم از همین سری مجموعهها از آکسفورد تحت عنوان dominoes که گویا ظاهرا اقتباسی از نویسندگان نام اشنایی مثل جک لندن و… هستند احساس کردم برای من مناسبترند، شما با این مجموعه اشنایی دارید؟ با توجه به اینکه من هم آشنایی چندانی با زبان ندارم کتابهای مجموعهی dominoes برای شروع مناسب هستند؟
سلام. ممنون از نظر محبت آمیز شما.
Dominoes شاید برای سطوح پایین بهتر باشه چون از تصویر و افکت های صوتی بیشتری استفاده میکنه.
سلام ، ممنون از مقاله خوبتون.
من چون به کتاب های علمی و اکادمیک علاقه دارم سعی کردم یه منبع علمی و سطح بندی شده پیدا کنم ،که با کتاب های علمی سطح بندی شده Scott Foresman از کمپانی پرسون مالک دیکشنری لانگمن و کتاب های پنگونن اشنا شدم ،فعلا شروع کردم روزانه یه کتاب 15-20 صفحه ایش رو میخونم و مفهموش رو درک میکنم و هر لغتی هم که بلد نباشم از دیکشنری انلاین لانگمن سعی میکنم یاد بگیرم و درک مطلبم رو کامل کنم،معمولا فعلا با چالش کمی در خواندن و درک مطلب ،دارم خوب پیش میرم و روند یادگیریم فکر میکنم مثبت هستش، میخواستم نظر شما عزیز رو در مورد این کتاب ها و روش بکار بردم بدونم؟ ممنون.
ممنون از نظر محبت آمیز شما. روش کار در واقع همین هستش و چک کردن لغات هم تا حد زیادی اختیاریه چون قصد اینه که به مرور زمان بتونید بدون ترجمه مفهوم رو درک کنید و نکات دستوری کتابها رو به صورت ناخودآگاه و در اثر exposure یاد بگیرید.
خواهش میکنم،جناب دکتر پاشازاده عزیز،منصفانه بخوام نظر بدم ،راهنمایی شما در این صفحه مخصوصا از نظر رفتار شناسی مشکلات زبان اموز در مسیر اموزش زبان برام خیلی راهگشاه بود.
فقط یه سوال دیگه داشتم در درک مطلب انگلیسی باید چقدر دقیق باشم ،مثلا براتون یه مثال میزنم تا منظورم بهتر برسونم:
.The Sun helps rain forest plants make food در جمله روبه رو من به 2 مفهوم انگلیسی زیر در ذهنم رسیدم:
1-خورشید به گیاهان جنگل های بارانی کمک می کند تا غذا بسازند. 2-خورشید به گیاهان در جنگل های بارانی برای تولید (یا ساخت ) غذا کمک میکند.
ایا در درک مطلب همون مفهوم کلی رو به انگلیسی درک کنم کفایت میکند ،یا باید دقیق جزییات بدونم ،یه حساسیت ذهنی در این مورد برام ایجاد شده.
ممنون.
سلام و عرض ادب.
به مرور زمان و ریدینگ بیشتر، درک مطب خود به خود بهتر میشه و تفاوت های معنایی رو بهتر تشخیص میدید. لزومی نداره بیش از حد تمرکز کنید رو این جزئیات.
بازم ممنون.
بله این مورد رو که با خوندن بیشتر بهتر میشم رو طی این 10 روزی که خوندن متون رو شروع کردم،حس کردم و هر چی بیشتر میخونم،هم سرعتم در درک معنی بالاتر داره میره و هم سریعتر متون رو میخونم،اول لغت به لغت پیش میرفتم ،اما الان خیلی جملات رو که میبینم سریع تر عمق معنیش رو متوجه میشم.
سلام.
خیلی ممنون از مقاله عالی تون.
فقط ببخشید من یه سوال درباره ی قسمتی از مقالتون با مضمون ،این قسمت رو میگم ( نکته 13: در سطوح مبتدی، متوسط و حتی سطوح نسبتاً پیشرفته، به راحتی میتوانید با استفاده از متون عادی و بدون کمترین نیاز به فلش کاردهای لایتنر و کتابهای کسل کننده لغت، واژگان مورد نیاز خود را با عمق فراوان یاد بگیرید. اما در سطوح پیشرفته و فوق پیشرفته به این دلیل که لغات کم کاربرد در متون عادی و حتی علمی به ندرت مشاهده میشوند، لازم است از کتاب های لغت استفاده کنید تا بتوانید دانش لغوی خود را بیشتر تقویت کنید. ) دارم ، در اینجا منظور شما بزرگوار از سطوح مبتدی A1 و A2 و سطوح متوسط B1 و B2 هستش ، اما منظورتون از سطوح نسبتا پیشرفته آیا B2+ یا بی 2 پلاس هستش ،که قبل از سطح های پیشرفته C1 و C2 هستش؟ چون من دارم کتاب های سطح بندی مجموعه The Black Cat – Reading and Training رو برای ریدینگ میخونم و فکر میکنم داخل سطح 5 اش شامل سطح نسبتا پیشرفته یا همون سطح B2+ میشه و لغاتش بنظرم نسبت به سطح 6 این مجموعه خیلی اسون تر هستش و از سطح 6 واقعا لغاتش خیلی سختر میشه و وارد سطح پیشرفته یا C1 میشه،که من تا همون سطح 5 رو فقط میخوام بخونم و واژگانش رو سعی کنم مسلط شم.
با تشکر.